ملخص الجهاز:
"گزارش رسید که یکی از سران این قبیله به نام"خالد بن معمر"با معاویه سروسری پیدا کرده و نامه و یا نامههائی میان آنان رد و بدل شده است،امام فورا وی و بزرگان ربیعه را احضار و رو به آنان کرد و گفت شما ای قبیله ربیعه یاران و لبیکگویان ندای من هستید به من گزارشی رسیده که یکی از یاران شما با معاویه نامهنگاری داشته است آنگاه رو به"خالد"کرد و گفت اگر آنچه از تو به من رسیده است راست است،من تو را میبخشم و امام میدهم مشروط بر اینکه به عراق و حجاز و یا به هر نقطهای که در قلمرو قدرت معاویه نیست بروی و زندگی نمائی و اگر آنچه که درباره تو گفته شد،دروغ است قلوب داغ ما را با سوگند های اطمینانزای خود،خنک نما او در همان مجلس سوگند یاد کرد که هرگز چنین نبوده و یاران او گفتند اگر این نسبت راست باشد ما او را میکشیم مردی در آن میان به نام"زیاد بن حفصه"به امام گفت از"خالد"به گرفتن سوگندها،کسب وثوق کن که به تو خیانت نکند1 قرائن گواهی میدهد که وی جز ستون پنجم دشمن در سپاه امام بود و در مواقع پیروزی حتی لحظاتی که سپاه نزدیک بود بر خود معاویه دست یابد و او را در خرگاه خود دستگیر کند،فرمان عقبنشینی میداد سپس کار ناهنجار خود را توجیه میکرد برای نمونه به جریان زیر توجه فرمائید: "ربیعه"بخش میسره سپاه امام را تشکیل میداد،و در راس آن"عبد اله بن عباس"بود،و میسره سپاه امام در مقابل میمنه سپاه شام،بود که آن را "متنفذترین شخصیت شامی به نام"ذو الکلاع حمیری"(که برای خود داستانی دارد که بعدا نقل میکنیم)و عبید الله بن عمر رهبری میکردند قبیله حمیر به فرماندهی"ذو الکلاع"و عبید الله سواره و پیاده حمله شدید را آغاز کردند ولی کاری از پیش نبردند و سپاه امام جز افراد اندکی همگی به صورت استوار گام در میدان باقی ماندند."