ملخص الجهاز:
"برای بزرگترهایی که در جمع بودند مثل محمد محمد علی،یادآور دعواهای ژورنالیستی سه چهار دهه قبل بود و البته برای خیلیها"بحران در نقد ادبی"چیزی را تداعی میکرد که یادشان نمیآمد کجا دیدهاند و دربارهاش خواندهاند،شاید"بحران رهبری نقد ادبی"رضا براهنی!و سوالها سرریز میکند که چرا بحران؟آیا نقدهای بد حالا یک دفعه مثل"قارچ"روییدهاند؟مگر تا به حال مثلا روزنامهنگاران و منتقدان به اصطلاح "دوزاری"نداشتهایم؟آیا باز یک نفر داعیهدار رهبری و مرجعیت در نقد ادبی ایران شده؟ حلا چرا جنگ؟مگرنه این که هدف هر جنگی حذف طرف مقابل است؟پس چهگونه میتوان اعلان جنگ داد و از حذف کسی طرفداری نکرد؟چرا یک طرف این دعوا دائم یک حرف را تکرار میکند و دم از شرایط روز و تغییر روش و محافظهکاری میزند اما نکته آخر را نمیگوید؟این حرف چیست که احساس میکنی بیست بار تا نوک زبان میآید و قورتش میدهد؟اینجا چهقدر همه چیز به هم ربط دارد:روزنامهنگاری به جنگ،نقد ادبی به محفلگرایی و باندبازی،ادبیات به محافظهکاری و ترس..."