ملخص الجهاز:
"این نظریه بر مجموعهای از تفاوتهای بنیادی مبتنی است:تفاوت بین کار یا زحمت و آنچه من کنش انسانی آزاد مینامم،(کنشی که میتواند ورای الزامهای تحمیلی فرآیند اقتصادی شکل گیرد)تفاوت بین کاپیتالیسم و کمونیسم،تفاوت بین تاریخ و تاریخ انسانی،تفاوت بین نیازهای اولیه و نیازهای ثانویه،تفاوت بین از خود بیگانگی و خرسندی.
اما با کمال تأسف،مارکس بهندرت دربارهء کمونیسم آشکارا صحبت میکند،همانطور که گهگاه به این دومین شکل از کنش(که به نظر مارکس مقصد تاریخ انسانی است)اشاره میکند.
نگرش فیختهای مارکس به انسان به عنوان موجود از بنیاد فعال،مبنای نظریهء او درباره انسان متناهی است یعنی انسان چیزها، خود،جهان اجتماعی پیرامون و سرانجام تاریخ انسانی را ایجاد یا تولید میکند.
) (Bernstein 1961 باوجوداین به نظر میرسد مارکس امیدوار است که جامعه صنعتی مدرن و آزادی انسانی راستین در اصل باهم سازگار باشند اگر و تنها اگر انسانها بتوانند کنترل دوباره فرآیند اقتصادی را به دست گیرند.
در پدیدارشناسی،هگل چنین بحث میکند که شناخت بیواسطه یا یقین حسی نمیتواند وجود داشته باشد و آنچه ما درک میکنیم"عینی"است چون از طریق فرآیند مفهومی اندیشیده میشود(در اینجا از واژههای"انتزاعی"و "عینی"برخلاف کاربرد معمولی آنها استفاده میشود،که طبق آن اندیشه انتزاعی و تجربه مستقیم جهان عینی است).
مارکس که میبیند تلقی حرکت مقولهها به عنوان کنش واقعی تولید اشتباه است،از قرار معلوم این آشفتگی را به خطا به هگل نسبت میدهد درحالیکه او هنوز پیرو هگل است و ادعا میکند آنچه ما در هنگام انجام فعل دانستن میدانیم محصول ذهنی است که موضوع شناختش را هم چون شرط شناخت بازسازی میکند."