ملخص الجهاز:
گوزنده هیچ قرایوخ کوکل تمام قرا خلاف ایمش بو که گوزدن ایراق کو کلدن ایراق بچوب تعلقه شوقاق تا بگویندت بلند مرتبه مستوفی باستحقاق همیشه تا که بود سنگ میخ در سرکوب مباد جز تن تو چار میخ پای سه چوب انتخاب آن قصیده است که در مدح وی گفته بتدارک هجو: نیستم مقبول یکدل،آه ازین ناقابلی یک مرادم نسیت حاصل داد ازین بیحاصلی دست او را کم قصیر از شاخسار زیرکی پای تدبیرم برون از شاهراه عاقلی باغ جانم ناامید از نوبهار خرمی نخل عمرم بینصیب از جویبار خوشدلی خسته میبینم رگ خانرا به نیش ابلهی بسته مییابم در دل را بقفل غافلی مرکب سعیم دوان در سنگلاخ ضایعی کشتی فکرم روان در موج خیز باطلی فعلهای هرزه،بختم را نشان گمرهی قولهای یاوه،عقلم را دلیل زایلی عقل ناقص بین که مردود طبایع داردم با وجود لطف طبعی در کمال کاملی گفت من ناگفتنی،ناگفتهء من گفتنی خارج مبحث از انم با وجود داخلی آن زمان کآب سخن میباید آوردن بجوش آتش فکرت نیارد طبع من از کاهلی و آن زمان کاندر دهان میبایدم خاک سکوت باد نطقم حکم صرصر دارد از مستعجلی این منم کز بیشعوری برده عرض شاعری بلکه خرج بلفضولی کرده نقد فاضلی مستحقان هجا را گفته مدح از احمقی مستعدان ثنا را کرده خبث از جاهلی روی بخت من سیه کز مدبری همچون زحل رو سیاهم پیش خورشید سپهر مقبلی اختر برج وزرات گوهر درج شرف حاتم دهر،آصف دوران،غیاث الدین علی گر بدست او نبودی حل و عقد خیر و شر در امور ملک یک مشگل نگشتی منجلی قهر او زهرست و لطفش آبحیوان،زان کند دوستانرا جانفزایی،دشمنانرا قاتلی ای بدیوان عمل از نامهء اعمال تو [1]عمال را صد ساله درس عاملی هرچه رایت حکم بر آسانی آن میکند هست پیش عقل کل او در کمال کاملی معدلت جستند از نوشیروان زنجیر ساخت بین چه محکم نکتهیی در کارکرد از عاقلی -------------- (1)در اینجا چیزی محو شده و خوانده نمیشود.