ملخص الجهاز:
برگ وش برگ نداشتم، دلم میلرزید برگ وش گفت مترس کآمدی در حرم امان من 1830/4 خفته وش من خفته وشم اما بس آگه و بیدارم هر چند که بیهوشم، در کار تو هشیارم 1457/3 نمدوش از قالب نمدوش رفت آینه خرد خوش چندانکه خواهی اکنون میزن تو این نمد را 191/1 میوش هر دمی از مصر آن یوسف سوی جانهای ما تنگهای شکر میوش رسد صد کاروان 1966/4 8-انه پاسبانانه کلاه پاسبانانه، قبای پاسبانانه ولیک از های و هوی او دو عالم در امانستی 2519/5 یارانه هست مستی که کشد گوش مرا یارانه از چنین صف نعالم سوی پیشانه برد 793/2 خاموشانه چو خاموشانه عشقت قوی شد سخن کوتاه شد این بار ما را 112/1 کرانه برای آنکه واگوید، نمودم گوش کرانه که یعنی من گران گوشم، سخن را باز فرمایی 2510/5 مطربانه لطف تو مطربانه از کمترین ترانه در چرخ اندر آرد صوفی آسمان را 196/1 دلبرانه هفت آسمان را بر درم وز هفت دریا بگذرم چون دلبرانه بنگری در جان سرگردان من 1786/4 لنگانه وقتی که او سبک شود، آن باد پای اوست لنگانه بر جهد دو سه گامی پی سحاب 308/1 عیدانه عید آمد و عید آمد، یاری که رمید آمد عیدانه فراوان شد، تا باد چنین بادا 82/1 بهل تو دست و پایت را ببوسم بده عیدانه کامروزست عیدم 1508/3 9-ک کاربرد این پسوند را میتوان از ویژهترین ویژگیهای زبان مولانا به حساب آورد.
این(ی)معمولا بعد از صفت میآید و از صفت، اسم میسازد مثل جوانی، پیری، خستگی، شادی و بیماری و نظایر آن، اما مولوی برای کشیدن بار سنگین اندیشههای خویش، نیازمند واژگانی است که فرسایش استعمال، آنها را ضعیف و بیبنیه نکرده باشد ناگهان از کوه، کوهی به معنی کوه بودن نه اهل کوه و منسوب به کوه میسازد و از سنگ سنگی، تا بتواند بگوید: کوه ز کوهی برود، سنگ ز سنگی بشود پس من اگر آدمیام، کمتر از ایشان نشوم 1401/3 *** کثرت استعمال یای مصدری بعد از اسم و آفرینش کلماتی بسیار ویژه از آن، در غزلیات شمس به اندازهای است که میتوان مدخلهای موضوعی برای آن باز کرد و تنوع این کار برد و قدرت آنرا برای ساختن واژگانی نو در زبان، همراه با شاهدهای آن به عنوان نمونه نشان داد.