ملخص الجهاز:
"قصههای سندباد بحری جزئی از 002 قصهای است که شهرزاد در هزار و یکشب آنها را بازگو میکند.
سندباد بحری خود را چنین معرفی میکند: «میدانم که زندگی سختی داشتهای اما باید بدانی که من نیز پیش از آنکه به سعادت برسم و خداوند این خانه شوم، رنجهای بسیاری کشیدهام؛هفتبار به دریا رفتهام و در هر سفر با ماجرایی حیرتانگیز روبهرو شدهام.
سندباد با دیدن بازرگانان داستان خود را برای آنان تعریف میکند و الماسهایی را که از دره جمع کرده است به آنان میدهد.
این صحنههای شگفت چنان بادقت و ظرافت طراحی شدهاند که مخاطب را عمیقا درگیر میکنند؛مانند توصیفی که دربارهی«رخ»ارائه میشود:«مشهور بود که رخ جوجههای خود را با گوشت فیل بزرگ میکند.
ناخدا به او میگوید که اموالی در کشتی وجود دارد که برای فردی به نام سندباد بحری است که در سفری غرق شده است.
آنها سندباد را به شهر خود میبرند و در آنجا بسیار عزیز و گرامی میشود.
در قصههای اینگونه که به نوعی جزء ادبیات معنامحور محسوب میشوند،مخاطب با شنیدن داستان از سطح اول که خود داستان است عبور کرده و در نهایت معنای اثر را که برای هدایت او نگاشته شده است،کشف میکند.
مردمان این شهر هر ماه بال درمیآورند و پرواز میکنند،سندباد نیز سوار بر پشت یکی از آنان پرواز میکند و در آنجا ذکر خداوند را میگوید.
سفر یعنی طی کردن یک مسیر،گذشتن از جایی و رسیدن به مکانی دیگر و این سیر درواقع باعث شناخت فرد نسبت به خود و اطرافیانش میشود."