ملخص الجهاز:
"یک روز که جلوی در خانهی آن مرد رفتند که رادیو گوش کنند،مرد ایستگاه رادیو را عوض کرده بود و نمیدانست چه کار کند و میگفت آنقدر چرخوندمش که رادیو سوخت و دیگر وود وود نمیکند!»01 بیتردید حضور رادیو در منزل افراد در آن زمان با شگفتی همراه بود و حتی به دلیل آنکه گاهی صدای دستگاه،هنگام روشن شدن با پارازیت همراه بوده است،موجب وحشت نیز میشده است؛همانطور که در خاطرات این شنونده آمده است:«رادیو برای همهی ما تعجبانگیز و جالب بود،البته همه رادیو نداشتند؛برای همین وقتی برای اولین بار رادیو را دیدم یکی از بستگان دستگاه بزرگی اندازه یک چمدان آورد و گفت:نگاه کن.
در این بین خاطرهی رادیوی آقای«رجب»نیز جالب است:«حدود 05 سال پیش فردی به نام رجب ابراهیمی که دوران خدمت سربازی خود را در تهران و به عنوان خدمه سرهنگ میگذراند،پس از پایان خدمت سربازی،جناب سرهنگ به پاس خدماتی که انجام داده بود،به وی یک رادیو به بزرگی یک جعبه هدیه میدهد و او رادیو را به روستا میآورد و در منزل پدرش با نصب یک آنتن بر روی پشتبام که به صورت یک میلهی چوبی سه متری و بالای آن یک جعبهی چوبی شبیه الک بود،از آن رادیو استفاده میکردند و اهالی محل به خصوص کودکان و نوجوانان برای گوش دادن به موسیقی،زیر پنجرهی منزل آقا رجب مینشستند و هر خبری که از رادیو میشنیدند،به دیگران منتقل میکردند و اگر کسی میپرسید از کجا شنیدهای میگفتند که رادیوی آقا رجب گفته است.
»12 بدین ترتیب رادیو گوشی در میان جوانترها رواج پیدا کرد و آنها نیز از برنامههای رادیو استفاده میکردند:«در آن زمان رادیوهایی به نام«رادیو گوشی»وجود داشت که برادر من هم قطعاتش را میخرید و خودش درست میکرد و جالب این بود که برای به کار افتادن آن باید سیمش را به نردههای شیروانی میزدند و یک موج را هم بیشتر نمیگرفت."