خلاصة:
این مقاله پس از بررسی تعاریف و برداشت های مهم از بنیادگرایی اسلامی در ادبیات معاصر جامعه شناسی دین، با اتخاذ رویکردی جامعه شناختی و با روش توصیفی-تحلیلی به نقش اساسی تغییرات اجتماعی حاصل از برخورد جامعه مسلمان با پدیده مدرنیته و مدرنیزاسیون می پردازد. بر اساس دیدگاه و فرضیه انتخاب شده در این مقاله، پیامدهای مدرنیته در جوامع اسلامی یکی از اصلی ترین عوامل بروز بنیادگرایی بوده است. عوامل فرعی دیگری نیز در پیوند با ایفای نقش مدرنیته بررسی شده است که مهم ترین آن ها عبارت است از: عصبیت قومی و عربی، نبود مردم سالاری، نبود تحصیلات متعارف دینی و برخی رویدادهای منجر به بازگشت دین در کشورهای مختلف اسلامی. مقاله سپس به زمینه های کنونی موجود در جهان اسلام برای بنیادگرایی اشاره دارد و تداوم چنین گرایشاتی را بر پایه داده های تاریخی پیش بینی می کند.
ملخص الجهاز:
"بنابراین،طبیعتا انتظار بر این است که چون تنها یکی از عوامل اثرگذار و شکلدهنده به ارزشها،علل و نظامات اجتماعی در دوران پیشامدرن بوده است و عوامل متعدد دیگری(مانند نظام اقتصادی مبتنی بر کشاورزی، روابط قدرت سیاسی و مانند آن)نیز در شکلگیری آنچه جامعه سنتی نامیده شده، دخیل بودهاند،پسبنیادگرایی باید واکنشی دینی به آن دسته از پیامدهای نظری و عملی مدرنیته باشد که بهطور مشخص باورها و عمل سنتی دینی را به چالش کشیده است.
بهویژه اصلاحات لوتری از این جهت نیز مهم بود که با زیر سؤال بردن حجیت و مرجعیت کلیسا،راه را برای ایجاد فرق متعدد و انشعابات مختلف درون کلیسا فراهم میکرد و از این جهت جامعه را با واقعیت تنوع دینی و فرهنگی آشنا میساخت که خود ضرورت عملی بسیار مهمی برای شکلگیری نظامهای مردمسالار بود که بر دین بنا نشده باشند؛چه اینکه دیگر یکپارچگی اعتقادی لازم برای چنین حکومت دینیای وجود نداشت( Munson,2006,PP.
همچنین،باید به از دست رفتن پیوندهای اجتماعی و فرهنگی جامعه سنتی در مهاجرت و نیاز به جایگزین کردن آن با یک هویت جدید اشاره کرد که ایدئولوژی بنیادگرایی معمولا چنین بدیلی را ارائه میکند؛زیرا بنیادگرایان معمولا بر ماهیت جهانشمول،فرافرهنگی و عام دین بسیار تأکید میکنند و این برای کسانی که هویت قومی،فرهنگی،جغرافیایی خود را با مهاجرت از دست دادهاند،گزینه مناسبی است."