خلاصة:
این نوشته، ترجمه گزیدهای از سه مقاله بهنقل از سه دائرةالمعارف و فرهنگنامه در تعریف اصلاحات در گفتمانهای غربی، مارکسیستی و اسلامی در دوران جدید است. در مقاله نخست به رابطه رفورم مذهبی پروتستانهای اروپا و نسبت آن با اومانیزم، در مقاله دوم به ابعاد نظری و عملی رفورم مارکسیستی و در مقاله سوم به طرح اصلاحات در فرهنگ اسلامی و اهداف آن در دوران جدید پرداخته شده است:
ملخص الجهاز:
"تحت تاثیر افکار اصلاحی برنشتاین بود که این ایدئولوژی انقلابی دستخوش تحول شد و این باور تازه ـ مبنی بر اینکه میتوان با فعالیت تدریجی و غیر انقلابی به اهداف سوسیالیسم دست یافت ـ برای خود جا باز کرد و پیروانی یافت که به «رفورمیستها» مشهور شدهاند، رفورمیسم به این معنا در مقالات برنشتاین که در نشریاتی چون عدالت (Justice) و یا سوسیال دموکرات (Soziol demokrat) در دهه 1980 منتشر شدهاند، به خوبی ترسیم شده است.
اما این گرایش از آنجا که به هیچ وجه تمایل به تغییر همه جانبه جامعه سرمایهداری و تعدیل آن به یک نظم اجتماعی تازه ندارد، با آنچه استراتژی رفورمیستی (Reformist Strategy) خوانده میشود، و هدف فوقالذکر را دنبال میکند، متفاوت است» تذکر این مطلب ضروری است که تفاوت در روش تحصیل هدف و نه اصل هدف میباشد از 1917 به بعد، جریان انقلابی «مارکسیسم غربی» در پی آن بوده تا نشان دهد که انتقال خشونتآمیز شما راهحل مساله نیست برنامه رفورمیستی این گروه از مارکسیستها متضمن چند مرحله است که عبارتنداز: گام اول ـ کسب موقعیت اکثریت از طریق برنده شدن در انتخابات.
با عنایت به محتوای سورههایی همچون اعراف، یونس، هود و طه که سرگذشت پیامبران تحت عنوان جریان اصلاح آمده است؛ معلوم میگردد که اصلاح مورد نظر در گفتمان سیاسی اسلام مبتنی بر اصول اسلامی است و تلاش در جهت تحقق آنها دارد.
این بعد مبتنی بر اصولی است که در ادامه به آنها اشاره میشود: اول ـ رجوع به قرآن : قرآن از حیث ماهیت برای این جریان به عنوان کلام الهی که از جانب خداوند نازل شده است، شناخته میشود و از سخنانی که امثال رشیدرضا اظهار داشتهاند معلوم میشود که جنبش اصلاحطلبی در این زمینه بسیار با دیدگاه سنتی نزدیک است."