خلاصة:
ر مغولان را آشکار سازد که از این دیدگاه جوینی بسیار هوشمندانه و هنرمندانه عمل کرده است.
ملخص الجهاز:
"چو اسفندیار از پسش بنگرید بدان سوی رودش به خشکی بدید همی گفت کاین را نخوانید مرد یکی زنده پیل است با شاخ و برد همی گفت و میکرد از آن سونگاه که رستم همی رفت جویان به راه» (همان:701) اما همین جلال الدین در مصاف با غیر مغول و جنگ در غرب ایران و هند،انسانی عادی است؛و شرح جنگهای او گزارش است،بدون ذکر ابیات شاهنامه!(جوینی 2831:341- 851)و سرانجام،فرجام کار او را در هالهای از ابهام و تقدس فرو میبرد؛و چونان که هراز گاهی کسی از گوشهء برسر میآورد و خود را جلال الدین معرفی میکند،هرچند میداند سر، برسر این کار میگذارد:«...
نتیجهگیری عطا ملک پرودهء دستگاه حکومتی مغولان است و بنابراین سخنان وی،زبان و بیان کسی را دارد که به ظاهر سرسپرده و جیرهخوار آنهاست و نمیتوان انتظار داشت چونان منتقدی هنرآور کارد براستخوان آنان نهاده و همه چیز را بیپرده و شفاف بیان دارد اما از لابهلای سخن او و هنرمندی و هنرنمایی او در عرصهء نویسندگی میتوان به نکاتی پی برد که نمایانگر ژرفای اندیشهء او و جنایات قوم مغول است و گزارههای ناسازگار،چونان ابزاری کارآمد در اختیار اوست تا بتواند از کیان ملت خود در برابر قومی عاری از هرگونه فرهنگ و هنر دفاع کند.
باشد؟ تقابل شاهنامه با ابیات عربی در برخی از قسمتهای کتاب-جنگهای جلال الدین و مغول-ناخودآگاه این مطلب را به ذهن میآورد که نویسنده میخواهد مغول و عرب را یک سو بنهد و ایرانی را در طرف دیگر و به همین خاطر جلال الدین خوارزمشاه را با ابیات شاهنامه یاری میدهد و چنگیز و مغولان را با اشعار عربی و آیات قرآن-آن هم آیات عذاب -توصیف میکند و حس ضد عربی خود را اینگونه جلوهگر ساخته است."