خلاصة:
مکتب تفکیک با تأکید بر جداسازی میان سه راه معرفتی ــ یعنی وحی، عقل، و کشف یا الهام ــ خود را به جامعة شیعی معرفی کرد و مدعی ناسازگاری دین با فلسفه و عرفان شد. این دیدگاه مورد نقد مدافعان فلسفة اسلامی قرار گرفت و آنان از همسویی دین و فلسفه و عرفان در منظومة شیعی سخن گفتند و اشکالاتی بر این مکتب وارد ساختند. کتاب الاهیات الاهی و الاهیات بشری بهعنوان دفاعی قاطع از این مکتب بهتازگی منتشر شده است. نویسندة مقالة حاضر به تحلیل و نقد روششناختی کتاب حاضر پرداخته و بر آن است تا مقدمات آن را بیاعتبار کرده، نشان دهد این مکتب تا اثبات مدعای خود راه درازی در پیش دارد. در این مقاله، مدعیات اصلی کتاب الهیات الهی در شکل یک استدلال بیان شده که بر دو مقدمه استوار است: نخست آنکه عدهای از فلاسفه فلسفه را بیاعتبار دانستهاند؛ و دوم آنکه سخن این فلاسفه درست است، پس فلسفه نادرست است. نویسندة مقالة حاضر کوشیده است (1) نشان دهد که مقدمة نخست کاذب است و بهواقع سخنان آنان در متون مکتب تفکیک تحریف و ناقص نقل شده است و (2) هیچ فیلسوفی بهاعتبار فیلسوفبودن نمیتواند فلسفه را بیاعتبار سازد و این رفتار خودشکن است و از نفی فلسفه بیاعتباری خود فیلسوف حاصل میشود.
ملخص الجهاز:
"شیخ بهایی در مثنوی نان و حلوا به نقد علوم رسمی، حتی فقه و تفسیر، دست میزند و همه را این گونه به تیغ بیاعتباری میسپارد: علم رسمی سر به سر قیل است و قال نه از او کیفیتی حاصل نه حال طبع را افسردگی بخشد مدام مولوی باور ندارد این کلام وه، چه خوش میگفت در راه حجاز آن عرب، شعری به آهنگ حجاز: کل من لم یعشق الوجه الحسن قرب الجل الیه و الرسن یعنی «آن کس را که نبود عشق یار بهر او پالان و افساری بیار» گر کسی گوید که: از عمرت همین هفت روزی مانده، وان گردد یقین تو در این یک هفته، مشغول کدام علم خواهی گشت، ای مرد تمام؟ فلسفه یا نحو یا طب یا نجوم هندسه یا رمل یا اعداد شوم؟ علم نبود، غیر علم عاشقی مابقی تلبیس ابلیس شقی (بهایی، [بیتا]: 154) همچنین اشعاری بر ضد علوم اسلامی از جمله تفسیر، فقه و اصول و اتلاف وقت در آموختن آنها دارد و میگوید: علم فقه و علم تفسیر و حدیث هست از تلبیس ابلیس خبیث (همان) یا: چند زین فقه و کلام بی اصول مغز را خالی کنی، ای بوالفضول؟ (همان: 155) باز کل علوم رسمی را بیارج شمرده میگوید: علم رسمی همه خسران است در عشق آویز، که علم آن است (همان: 185) اگر مدافعان فلسفه و کلام بخواهند از منطق استاد استفاده کنند، میتوانند از اشعار شیخ بهایی این گونه بر ضد مبانی مکتب تفکیک سود بگیرند و این شعر او را شاهد بیاورند: بر ظواهر گشته قائل، چون عوام گاه ذم حکمت و گاهی کلام گه تنیدن بر ارسطالیس، گاه بر فلاطون، طعن کردن بیگناه (همان: 192) واقع آن است که نمیتوان به استناد این اشعار دقیقا روشن کرد که موضع شیخ چه بوده است؛ زیرا که مقام شعر مقام استدلال نیست و بدون توجه به مبانی گوینده این گونه میراث او را به سود خود مصادره کردن، صحیح نیست."