ملخص الجهاز:
"چون یک انسان متمدن با سلسله قراردادهای اجتماعی که دارد باید باشرف و درستکار و ثابتقدم باشد و اگر نباشد جای تعجب است-پس این صفات نباید افتخار و مزیتی حاصل کند- اما چنین نیست-افتخار و مزیت حاصل میکند-چون این قراردادها را اکثریت افراد جامعه بنحوی شکستهاند و لا جرم متعاقب آن فضیلتها از میان رخت بربستهاند و شما وقتی میشنوید فلان دارای چنان صفات است که گفته شد خوشحال میشوید و از شناسائی او لذت میبرید-لذت شما چون لذت مرد شکمباره از دیدن میوههای نوبرست-نمونه لذت مرد دانشمندی است که در میان اراجیف و اباطیل چاپ شده کتابی گرانقدر مییابد-بقول سعدی،دیدار یار غائب است که در بیابان همچون ابری بر تشنهای باریده باشد-شما تشنه این دیدارها هستید و این تشنگی علامت خشکی و پوکی دنیا ایست که فضیلتها در آن مردهاند-چون همچنانکه داشتن دست و پا و چشم افتخاری برای شخص حاصل نمیکند شرف و درستکاری و ثبات قدم هم نباید در دنیائی که همه بدان متصف هستند مزیتی حاصل کند و اگر کرد معلوم میشود جامعه مریض است و در آن منفی جای مثبت را گرفته است-وقتی چنین بود مایه و موجب لذتها تغییر میکند-آنوقت شما از ندیدن عوامل منفی و بکار نیفتادن آنها خوشحال میشوید- فی المثل اگر دست زورمندی شما را نکوبید لذت میبرید-روزی که فلان جاهل را ندیدید خرسند میشوید-دوست که ضرر و زیان نرسانید دوست خوبی میشود-دیگر حل معضل و مشکل و دوست و برخوردار نمودن او از مواهب موجود نامعقول و خلاف انتظار بنظر میآید-انسان اتصالا در حال شکرانه منفی است-شکر میکند در رفتن و برگشتن بخانه زیر اتومبیل نرفته است-دوستی که قادر است بیک اشاره او را به مخمصهای بزرگ دچار کند، چنین نکرده است-بر سر کار خود استوار و کسی جای او را نگرفته است-پرونده جرم و جنایت ندارد-ملاحظه میکنید،دیگر اینکه زورمندی زورش را در پیشبرد جامعه و شما بکار برد و شما و جامعه را تعالی و ترقی دهد منظور نظر نمیشود- اینکه شما چهرههای مطلوب خود را ببینید و از معاشرت آنها لذت برید و بر آگاهی خود بیفزائید و تعاطی افکار کنید دیگر از خاطر میرود-اگر افتادهاید و دوست بگذرد دیگر انتظار گرفتن بازوی شما و بلند کردنتان نامعقول بنظر میرسد."