"وانینگر گوشی تلفن را برمیدارد و نمره میگیرد: اطلاعات:اینجا شرکت ساختمانی ما یزل و شرکاء است بفرمائید.
دفتر کل:اینجا شرکت ساختمانی مایزل و شرکاء-دفتر کل است بفرمائید.
می تونم اونا را براتون بفرستم؟چطوره صورت حساب رو هم باهاشون-با کتابها بفرستم؟ دفتر کل:یک دقیقه تحمل بفرمائید.
من راستش فقط میخواستم به شما-به شرکت ما یزل بگم من کتابها رو درستشون کردم.
تلفن فرعی 33:اینجا شرکت ساختمانی مایزل و شرکاء.
شما کی باشین؟ تلفن فرعی:(صدای یک زن)اینجا شرکت ساختمانی ما یزل و شرکاء وانینگر:آهان،حالا فهمیدم.
اینجا-شما کی باشین؟ من وانینگرم،من خواستم فقط به عرض مبارک-به عرض شرکت،به عرض آقای مهندس برسونم که کتابها حاضرند.
صحاف:کی بود؟کجا باید برم؟ حسابداری:شرکت ساختمانی ما یزل و شرکاء-حسابداری.
صحاف:هلو؟چی گفتی؟بله-اون-من من خواستم به شرکت بگم کتابها حاضرن-حالا اونا-این کتابها رو پی-پی-پی چطوره بفرستم اونجا؟به کارخونه؟صورتحسابو چی؟ حسابداری:پس کتابها رو حاضر کردید؟خوب پس حواستونو جمع کنید: پسفردا صبح اونها را میفرستید..."