خلاصة:
منطقه قفقاز در سالهای پایانی قرن بیستم،همانند سالهای پایانی قرن نوزدهم،کانون تحولات و دگرگونیهایی بوده که در هردو سطح منطقهای و بین المللی پیامدهای عمیقی به همراه داشته است. بحرانهای قومی متعددی که طی این سالها در منطقه قفقاز بروز پیدا کرده،از یکسو نتیجه تنوع قومی بسیار گسترده در این منطقه میباشد و از سوی دیگر از طریق رقابت میان قدرتهای منطقهای و فرامنطقهای تشدید شده است.در این میان دیپلماسی هژمونیک روسیه در منطقه و همچنین تشدید اهمیت موضوع انرژی قفقاز در اقتصاد جهانی بر چالشهای امنیتی در این منطقه افزوده است.
ملخص الجهاز:
"اگرچه قفقاز پلی است بین دریای خزر و دریای سیاه،اما این منطقه در میان سه بازیگر سنتی- روسیه،ایران و ترکیه جای دارد و ازاینرو نه تنها نمیتواند کریدور قابل اعتمادی برای بازرگانی و انتقال انرژی به سوی غرب باشد، بلکه درواقع کانون تنش و بحران در قلب اوراسیای نوپاست.
این کشور از دو نظر ارزش استراتژیک ویژه دارد؛نخست آنکه روسیه نگران تعارضات قومی در منطقه است که چنانچه کنترل نشود،قطعا میتواند به صفبندیهای قومی در قفقاز شمالی و در حاشیه جنوب غرب فدراسیون روسیه دامن بزند.
ادامه این دیپلماسی توسط مسکو به کار گرفتن موضوع قرهباغ به عنوان ابزاری بود تا باکو و شرکتهای غربی را متقاعد کند که میبایست منافع روسیه را در هرگونه ترتیبات انتقال انرژی درنظر بگیرند.
این خود میتواند موضوع بحثی باشد که آیا خشونت روسها در چچن به جهت نگرانی امنیتی و برای حفظ ثبات و تمامیت ارضی فدراسیون روسیه است و یا به جهت موقعیت استراتژیک چچن که تأثیر مستقیم بر منافع کلان روسیه درون مرز وفرامرز دارد؟شاید بتوان گفت تحولات در قفقاز شمالی برای روسها به منزله معامله با حاصل جمع صفر است.
(Cohen,2005) 6-مسائل حقوقی و زیست محیطی دریای خزر از یکسو نمیتوان ثبات اقتصادی و امنیت را در قفقاز و آسیای مرکزی جدای از هم دانست؛به ویژه آنکه دریای خزر که ارزش قابلتوجهی از نقطه نظر ژئوپلتیک و طبیعی دارد،با حجم بزرگ نفت بین ایندو سرزمین پهناور در کمربند جنوبی (CIS) قرار گرفته است."