ملخص الجهاز:
"" ایرانیان میراث فکری یونان را جالب و جذاب یافتند و آنچه را آموختی بود و به مذاقشان خو میآمد، از این میراث برگرفتند؛همچنان که افکار فلسفی برخاسته از یونان در ذهن مسیحیان رخنه میکرد و آنان را وامیداشت عقاید دینی خود را در پرتو فلسفه یونان تاویل و تفسیر کنند،در ایران ساسانی نیز همین اتفاق افتاد.
"او با جایگزین کردن برهان به جای جدال و سفسطه،علم کلام را تا آنجا که امکان داشت،فلسفی کرد و از این طریق نه تنها به پیشرفت علم کمک کرد،بلکه توانست فلسفه را نیز از انزوا و مهجوری خارج کند"(همان،ص 21).
کاشانی در این مکتوب نشان داده است که نظر بسیاری از مشایخ صوفیه جوانان پیر هرات،عبدالصمد نطنزی-خود مرید او بوده-نورالدین ابرقوهی،روزبهان بقلی،صدرالدین قونوی،ظهیرالدین بزغش شیرازی، شمسالادین کیشی و آرای دیگر بزرگان در زمینهء وحدت وجود و اطلاق مطلقیت بر وجود،مطابق رای ابن عربی است و آنچه سمنانی در عروه پیرامون وجود مطلق آورده،خالی از حجت و برهان است.
این نکتههای تند را سمنانی پس از اولین نگاه به نامهء کاشانی نوشته است،اما هنوز نامه را به کاشان نفرستاده بود که باری دیگر بر نامهء کاشانی تامل میکند و به تفصیل و آرامتر از گذشته،عقیده وحدت وجود را رایی ناصائب میخواند و میگوید من نیز در بدایت احوال مقامی داشتم که چون توی کاشانی و کیش و امثال او به مانند کودکان به حوزی فریفته میشدم،ولیکن مقامات علمالیفین دست یافتم و از سخنانی غلط چون"این من نه منم اگر منی هست تویی"گذشتم و به نهایت مقام توحید رسیدم."