ملخص الجهاز:
"تازه احمد آقا متولد شده بود که آقای نواب صفوی را گرفتند و اعدام کردند و مأموران شاه ریختند توی مدرسهء فیضیه و طلبههایی را که با فدائیان دوست بودند و با آنها روابط داشتند میگرفتند.
ایشان که صبح (به تصویر صفحه مراجعه شود) از خانه رفتند بیرون،تا ساعت دوازده،برادرشان و برادر من و یکی دونفر دیگر مثل حاج مهدی عراقی آمدند خانهء ما و همه اعلامیهها را ریختند توی چاه،نفت ریختند و آتش زدند و درش را هم موزاییک گذاشتند که پیدا نباشد.
وقتی حاج آقا در زندان برای حسن علی منصور محاکمه شدند و زندان ایشان ششماه طول کشید،پدرم شنیده بود که این بچه-نجمه-غصه میخوردوگریه میکند و میگوید:ما را شب عید نداریم؟پدرم با اینکه یک روحانی معروف بودند و در محلات،عیدها همیشه باید برای بازدید و آمد و رفت آماده میبودند،شب عید، چهار-پنج روز در تهران پیش ما ماندند.
امام در این ملاقات چه صحبتهایی برای شما داشتند؟ دو سه روز بعد از شهادت حاج آقا محلاتی،خانم امام تشریف آوردند منزل ما و تا مرا دیدند بوسیدند وگریه کردند و گفتند که امام در دو شهادت خیلی گریستند و بلند بلند گریه کردند:یکی در شهادت شهید مطهری بود و یکی هم در شهادت شهید محلاتی.
توی این فکرها بودم، یادم آمد بگویم آقای غیوران گذرنامه حاج آقا را هم درست کرده بودند و به ایشان میگفتند:شما هم بیایید برویم مکه، چرا نمیآیید؟ایشان در جواب میگفتند:الآن منا،عرفات و صفا،بیابانهای جبهه است."