ملخص الجهاز:
"پدر،دست پسرش را گرفت و به آن طرف دیواری که میخها بر روی آن کوبیده شده و سپس درآورده بود،برد پدر رو به پسر کرد و گفت:«دستت درد نکند،کار خوبی انجام دادی ولی به سوراخهایی که در دیوار به وجود آوردهای نگاه کن!!این دیوار دیگر هیچوقت دیوار قبلی نخواهد بود پسرم وقتی تو در حال عصبانیت چیزی را میگوئی مانند میخی است که بر دیوار دل طرف مقابل میکوبی.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) نگاه نو روزی مرد کوری روی پلههای ساختمانی نشسته و کلاه و تابلویی را در کنار پایش قرار داده بود روی تابلو خوانده میشد:من کور هستم لطفا کمک کنید.
عصر آنروز روزنامهنگار به آن محل برگشت و متوجه شد که کلاه مرد کور پر از سکه و اسکناس شده است مرد اول از صدای قدمهای او خبرنگار را شناخت و خواست اگر او همان کسی است که آن تابلو را نوشته بگوید،که بر روی آن چه نوشته است؟روزنامهنگار جواب داد:چیز خاص و مهمی نبود،من فقط نوشته شما را به شکل دیگری نوشتم و لبخندی زد و به راه خود ادامه داد."