ملخص الجهاز:
"سه شعر از محمود کیانوش دو پرسش/در آستان دو چشم/آیینه اندیش چیزهایی که برون از من در کسان دیگر، بر کسان دیگر میگذرد، همه را آیا مثل خود بودن باید باور کرد؟ با نصیب خود باید ساخت، ولی از دیدن و اندیشیدن و به تلخی باور کردن همه را،هرچه که در بیرون از من میگذرد، بیتسلای نجاتی در خود باید سر کرد؟ یا چو،یک دانهء افتاده به خاک که به خود میآماسد و به خود میروید، فارغ از دانهء دیگر و بهاری یا پائیزی دیگر، با غرور همه خود بودن،سر بر کرد؟ خالی از دغدغهء انی نیرگ که برون از من چیزی جز من هست و باید باشد، باید آیا هم خود بود و رها خود را بیهمه،از همهء دیگر کرد؟ 13 ر 6 ر 05 چیزی به نام«زندگی»در مرکز میدان فارغ ز ما،آزاد میرقصد؛ همچون فروزان و فرازان گردبادی تند، خود گرد و خود هم باد،میرقصد.
راه یکسر سنگلاخی تند، آفتاب کینه جو بگشوده اندر کوهسار سر دوزخی آنگونه دهشتناک، وحشتی آنگونه با من در ستیزی تلخ، که م دگر پروای دوزخهای دیگر نیست، که م دگر باک از ستیز تلخ وحشتهای دیگر نیست."