خلاصة:
در این نوشتار تناقضات تجربه گرایی با تحلیل جهت گیری های مختلف آن به تصویر کشیده شد و معلوم گردید که تجربه گرایان، انسان را موجودی صرفا پذیرنده و منفعل از اشیاء عینی و بیرونی میدانند. این رویکرد به دیگر حوزهها بویژه واقعیت های ارزشی و اخلاقی نیز کشیده شده است، هر چند نمیتوان همه تجربه گرایان را در مقابله با متافیزیک هم رای و هم نظر پنداشت، نتیجه طبیعی این مکتب انکار حقایق ماورای حس و طبیعت است.
از دیگر شاخصههای مکتب تجربه گرا سازگار نبودن آن با عقلگرایی و فلسفه اولی است، زیرا آن همهچیز را از منظر علم بشر مینگرد. و لذا در منطق تجربی سیر فکری بشر همیشه از خاص به عام و از جزئی به کلّی است. از این جهت، در این مکتب، قیاس جای خود را به استقرا میدهد. مطلب دیگر این که در این مکتب وجود مفاهیم فطری و قضایای قبل از تجربه انکار شده است؛ اما میدانیم که این گونه مفاهیم و قضایا حقائقی است که بنیاد معرفت را تشکیل میدهند و انکار آنها تجربه گرا را نیز به بن بست معرفت شناختی میرساند.
این مکتب فکری با توجه به روش و اصولی که برگزیده است به اصالت دین نیز متعرض میگردد و عملا به نفی مفهوم متعارف دین رهنمون میگردد؛ این مساله در نگاه هیوم به دین کاملا آشکار است.
In this paper, some contradictions of empiricism along with some of its various tendencies have been critically brought into consideration. As is understood, empiricists has known human being to be only passive in relation to objective things and events. Then the view has extended to other fields specially to the fields of values and morality. Though one cannot think all empiricists to be of the same position in opposing metaphysics, natural conclusion of this school consists in denying every reality beyond sense and nature.
Another characteristic of empiricism is its disagreement with rationalism and first philosophy. The reason why is the fact that this school studies every thing by the view of experimental findings of man and in this way, it runs from particular facts to general rule. As we see, empiricism is dependent upon induction.
Furthermore in the school at hand, every apriori knowledge including notions and propositions has been argued against. We, however, know that what is argued against by empiricist is nothing but the foundation of human knowledge. Therefore this school meets an unsolvable problem when justifying the problem of knowledge.
And finally the principles of empiricism leads to the negation of usual meaning of religion; the problem more clearly understood in Hume`s.
ملخص الجهاز:
(فروغی، 278) از جمله دیگر خصیصههای مبنایی و اساسی هیوم مانند دیگر تجربه گرایان اصرار و تأکید بر تقدم حواس بر دیگر منابع است، او بر ایناعتقاد است که درباره هیچ امر واقعی برهان پیشینی ممکن نخواهد بود، به عنوان مثال به نحو پیشین نمیتوانیماثبات کنیم که آیا جهان از خدا نشأت میگیرد یا نه؟ آیا عمر ابدی داریم یا نه؟ آیا جواهری وجود دارد یانه؟ (اسکروتن، 221) وی برای اثبات مدعای خود، دو دلیل اقامه میکند: یکی این که تمام افکار و تصورات ما هر قدر هم که عالی و مرکب باشند مانند مفهوم خدا در نهایت به یک مفهوم بسیط ناشی از تجربه باز میگردد.
یا جان لاک که آموزه های افلاطونی و دکارتی پیرامون تصورات فطری را مضحک و بیپایه میدانست و معتقد بود اغلب نظام های متافیزیکی بیمعنی است، و بارکلی نیز با پژوهش ناپذیر دانستن ماورای احساس، مفاهیم فطری را در وادی انکار قرار داده و در نهایت هیوم آمد و بیش از دیگر تجربه گرایان فریاد بیدینی سر داد و به خدا به عنوان یک موجود مستقل ورای تصور و تجربه پای بند نبود، زیرا علم اخلاق از نظر او این است که انسان جویای خوشی باشد و برای خوش بودن کار پسندیده بکند و سود خود را در سود دیگران بداند و میزان پسندیده و ناپسند بودن کار هم همان تصدیق و تکذیب عموم است.