خلاصة:
رابطه دین و فلسفه همچنین نسبت نقل و عقل، از مسائل مهمی است که از دیرباز
ذهن متفکران ادیان مختلف را به خود مشغول کرده است. اندیشمندان مسلمان نیز از این
امر مستثنا نبوده و در آثار خود به این مطلب پرداختهاند. در فرهنگ مسلمانان مشهور
آنست که متکلمان به این دلیل که مبانی فلسفه را معارض با شریعت میدانستهاند، با
فلسفه مخالف بودهاند. بارزترین چهره مخالف فلسفه را ابوحامد غزالی، اندیشمند بزرگ
قرن 5ق میدانند که با نوشتن تهافت الفلاسفه، ظاهرا بزرگترین لطمه را به فکر فلسفی در
عالم اسلام وارد کرده است. در این مقاله، به روشی تطبیقی و با توجه به سیر تاریخی
مسأله مورد بحث، آراء و مبانی غزالی با فارابی و ابن سینا از فیلسوفان مقدم بر او، و ابن
رشد از فیلسوفان قرن 6ق و از معروفترین معارضان او، و طباطبایی از فیلسوفان معاصر،
مقایسه گردیده و نشان داده شده که مخالفت غزالی ـ و دیگر متکلمان ـ با فلسفه، در
حقیقت مخالفت با آراء معینی از فلسفه، و نه خود فلسفه بوده است. بنابراین، مخالف
شمردن وی با فلسفه چندان درست به نظر نمیرسد.
ملخص الجهاز:
"در این مقاله، به روشی تطبیقی و با توجه به سیر تاریخی مسأله مورد بحث، آراء و مبانی غزالی با فارابی و ابن سینا از فیلسوفان مقدم بر او، و ابن رشد از فیلسوفان قرن 6ق و از معروفترین معارضان او، و طباطبایی از فیلسوفان معاصر، مقایسه گردیده و نشان داده شده که مخالفت غزالی ـ و دیگر متکلمان ـ با فلسفه، در حقیقت مخالفت با آراء معینی از فلسفه، و نه خود فلسفه بوده است.
غرض این نوشتار، آنست که از میان فیلسوفان گذشته، ضمن اشاره به روش فارابی و ابن سینا، در تحلیل نسبت دین و فلسفه که نقد غزالی متوجه آنهاست، و ابن رشد که بارزترین پاسخگوی غزالی است، و طباطبایی از فیلسوفان معاصر، نشان دهد که چارچوب اساسی فیلسوفان و غزالی در روش و نوع نگاه و احترام آنها به «عقل» یکی بوده است.
اما در مورد اکثر مردم که به طور فطری یا از روی عادت توان فهم و تصور آنها را ندارند، باید آن مطالب را با تشبیه و محاکات به اذهان آنان تقریب کرد (همان، 96ـ98)؛ و این کاری است که انبیاء در تعالیم خود برای عامه انجام میدهند؛ و چون احوال مخاطبان انبیاء در زمانها و مکانهای مختلف متفاوت است، در تشبیه و محاکات مورد استفاده برای آنها نیز از طرف انبیاء تفاوت پیدا میکند.
اما اگر به این نکته مهم توجه نماییم که قوام فلسفه به «روش» آن یعنی تعقل و گردن نهادن به داوری عقل، مستقل از نتیجه و نوع داوری آن است، در آن صورت مخالفت استدلالی با آراء و چارچوب معین، نه فقط ضدیت با فلسفه تلقی نمیشود، بلکه خود عین فلسفه ورزیدن و حرمت نهادن به عقل خواهد بود."