ملخص الجهاز:
"پرسشهای مهم که در این ارتباط مطرح میباشد این است که در ورای این چند پارچگی اجتماعی و تدلیس سیاسی چه واقعیت پنهان است آیا عدم ثبات سیاسی و به تاراج رفتن و قار و منزلت ملی ریشه در ناکارآمدی نظام سیاسی دارد یا اینکه تزلزل نظام سیاسی ناشی از بستر آشفته اجتماعی است و یا اینکه هر دو ریشه در عدم شکل گیری عقلانیت سیاسی مشترک دارد؟مهمتر از همه اینکه اساسا چنین پرسشی در افق فکری جامعه ما مطرح میگردد؟اگر مطرح میشود،نوع برخورد مردم و گروههای فکری-سیاسی جامعه با آن چگونه است؟آیا این پرسش به شکل جدی در ذهنیت جامعه افغانستان مطرح میباشد که چرا امنیت خویش را در پناه دیگران جستجو میکنند و چرا سرنوشت کشورشان در بیرون از مرزها تعیین میگردد؟آیا میتوان این واقعیت تلخ را انکار کرد که روان وحشتزده و ذهنیت تحقیر شده مردم افغانستان،براساس مقایسه شرایط حقارتبار فعلی،با سیاهترین شرائط و دوران استبداد سیاسی در این کشور،به خود اقناعی تخدیرکننده پرداخته و هیچگاه از خود نمیپرسند که آیا قتل و کشتار،فقر و حقارت،توهین و تاراج شدن،سرنوشت محتوم آنها است؟یا اینکه چنین سرنوشتی بر آنها تحمیل گردیده است؟و انسان افغانستانی حق دارد که مثل انسانهای دیگر سرزمین آباد،امن و کشور مستقل و باثبات داشته باشد عمدهترین مبحثی که میتواند در فهم شرایط موجود کمک نموده و حد اقل بخشی از واقعیت را روشن نماید تبیین بستر شکلگیری نظام سیاسی است چون بحث از نظام سیاسی نه تنها عوامل اساسی نارسایهای وضع موجود را نشان میدهد که راهکار مناسب برای ثبات سیاسی را نیز مشخص میسازد از آنجایکه چنین مبحثی در کانون مباحث فرهنگی سیاسی قرار دارد،با فهم فرهنگ سیاسی جامعه است که میتوان به کانون تنشها و واگرایی ملی نزدیک شده و آن را فهمپذیر نمود."