ملخص الجهاز:
"هیچ گفتمانی نمیتواند دایمی و ابدی و ثابت باشد زیرا در مقابل او همواره گفتمانهای دیگری است که در تلاشاند واقعیت را به گونهای دیگر تعریف کنند و با براندازی این گفتمان،گفتمان جدید با نظام معنای خاصی خود را جایگزین کند.
گفتمانها همواره در حال رقابت برای تثبیت معنا هستند،گفتمانها همواره در تقابل با حوزه خارج از خود قرار دارند همواره این احتمال وجود دارد که شیوه تثبیت معنای نشانهها در یک گفتمان به وسیله شیوههای دیگر تثبیت معنا در گفتمانهای دیگر به چالش کشیده شود.
حال چرا گفتمان قومیت نیز به مقتضای تاریخی بودن گفتمانها،جایش را به گفتمان دیگر و بویژه گفتمان ملیت نداده و به گفتمان عینیت یافته و رسوب کرده تبدیل شده است؟ دو عامل در این مورد بسیار تعیینکننده به نظر میرسد: 1-قدرت:همانگونه که در ویژگی دوم گفتمان گفته شد فوکو معتقد است که هیچ گفتمانی خارج از قلمروی قدرت شکل نمیگیرد.
تالکوت پارسونز همین تاریخمندی پدیدههای اجتماعی را در یک قالب دیگر بیان میکند و میگوید:جامعه بمثابه یک نظام است و هر نظام چهار نیاز اساسی دارد که اگر بخواهد ادامه حیات دهد باید این چهار نیاز بنیادی را رفع و همواره آنرا بازتولید نماید.
سه نیاز دیگر پارسونز نیز در این گفتمان جایگاه نداشته و ندارد و لذا هم براساس نظریه تحلیل گفتمان و هم براساس نظریه پارسونز به نظر میرسد،گفتمان قوم گرایی بصورت عموم و گفتمان پشتونگرایی بصورت خاص،دیگر قادر به بازتولید خود و خلق مفاهیم تازه نباشد و لذا تاریخ مصرف آن سررسیده و گفتمان ملیت با ادبیات به روز و نظام معنای جامع و تازه وارد میدان شده است."