خلاصة:
ویتگنشتاین در دورهء دوم حیات فلسفی خود،با توجه به کاربرد کلمات برای شناخت معنای آنها و با تأکید بر تنوع کاربردهای زبان و کثرت بازیهای زبانی،معتقد است که بازیهای مختلف زبانی از نحوههای حیات گوناگون نشتئت میگیرند و هر نحوهای از حیات دارای زبان خاص خود است.گفتار دینی هم یک بازی زبانی مستقل با زبانی یکتاست که در نحوهای از حیات حک شده است و قواعد و منطق خاص خود را دارد.بنا بر این،مفاهیم و گزارههای دینی در دوران بازی زبانی دین معنا میباید و زبان دینی فقط برای کسانی که در نحوهء حیات دینی شرکت دارند،قابل فهم است.از نظر ویتگنشتاین،کاربرد زبان در بیان باورهای دینی،به هیچ وجه، شباهتی با کاربرد آن در اظهار امر واقع ندارد.باور دینی،استفاده از یک«تصویر» است؛تعهدی راسخ و تزلزل ناپذیر است که کل زندگی فرد را نظم و نسق میبخشد و مبتنی بر شواهد و دلایل نیست.از این رو نه از جانب علم و فلسفه مددی مییابد و نه هرگز گزندی میبیند.
در این مقاله با بیان ماهیت زبان در اندیشهء فلسفی ویتگنشتاین و توضیح مفاهیم«نحوههای حیات»و«بازیهای زبانی»،و بیان رسالت فلسفه در این خصوص، بر معنای باور دینی و قیاس ناپذیری آن با باورهای دیگر و در نتیجه،بر یکتایی زبان دینی و استقلال گفتار دینی با بازی زبانی دین تأکید و برخی از مبانی فلسفی «ایمانگرایی ویتگنشتاینی»معرفی شده است.
ملخص الجهاز:
"وظیفهء فیلسوف این نیست که تعیین کند شرکت کنندگان در یک نحوهء حیات معین،چگونه باید نقش خود را در بازی ایفا کنند بلکه وظیفهء او آن است که تا جایی که لازم است،با روش ساختن قواعد، فرا قواعد و راهبردهای بازی،گرهها و ابهامات را رفع کند؛به عبارت دیگر،فلسفه به جای اصول کلی برای استفادهء عام،به بر طرف کردن اشتباهات و سرگردانیهایی که در اثر خطا در به کارگیری زبان حاصل شده است،میپردازد( Austin,1976,89 ).
این ادعا نیز بر ماهیت باور دینی تأثیری شگرف دارد؛وی میگوید: مسیحیت بر یک حقیقت تاریخی مبتنی نیست بلکه یک روایت(تاریخی)به ما عرضه میکند و میگوید:حالا ایمان بیاورید!اما نباید به این روایت، همچون ایمانی که مناسب یک روایت تاریخی است،ایمان آورد بلکه میگوید،با وجود همهء مشکلات،در همه حال،ایمان بیاورید و شما چنین کاری را فقط به عنوان نتیجه یک زندگی میتوانید انجام دهید،در اینجا شما روایتی پیش رو دارید،اما همان رویکردی را که در قبال دیگر روایتهای تاریخی به کار میبرید،دربارهء این یک اتخاذ نکنید!جایگاهی کاملا متفاوت در زندگی خود برای آن در نظر بگیرید و در این خصوص،چیزی متناقض نما وجود ندارد( Wittgenestein,1980,32 ).
ویتگنشتاین با آنکه«خرافه»را به عنوان نوعی باور یا علم کاذب به سازوکارهای علی فرا طبیعی توصیف میکند،این مفهوم را به هر گونه تلاش برای توجیه باورهای دینی از طریق شواهد و ادله نیز اطلاق میکند( Glock,1996,322 )از نظر او،باور دینی مبتنی بر شواهد و دلایل نیست و به این اعتبار با باور تجربی متعارف متفاوت است( Arrington Addis,2004,32 )."