خلاصة:
در این نوشتار نخست به پیشینهء تاریخی فلسفهء نقدی تاریخ اشاره شده است،سپس سه مسألهء اصلی فلسفهء نقدی تاریخ مورد بررسی قرار گرفته است.مسألهء نخست آن نوع تبیین یا تبیینهایی است که در پژوهشهای تاریخی لازم یا قابل قبول است.مسأله دوم این است که با توجه به نقش ساختاریای که ارزشداوریها غالبا در گزارشهای تاریخی دارند،تا چه اندازه استدلالهای تاریخی باید یا میتوانند فارغ از ارزش باشند. مسألهء سوم نقش روایت در بیان نتایجی است که مورخ به آن دست یافته است.بخش پایانی این نوشتار بیان خدمتی است که فیلسوفان میتوانند به مورخان عرضه دارند.
ملخص الجهاز:
"وی خاطر نشان ساخت که اگر قرار است این امور فهم شوند،آنچه باید
به عبارت دیگر،مسأله این است که آیا تبیین تنها یک نوع دارد:
شباهتی منطقی بین تبیینهای مبتنی بر قوانین دارای شمول محدود و تبیینهای فردی حتی محدودتری که مورخان گاهی از افعال عاملان خاص تاریخی ارائه میدهند وجود دارد.
تبیینهایی که آنان می خواهند ارائه کنند منطقا لازم باشد،بنا بر این مورخان باید آنها را به طور حاضر و آماده از منبعی دیگر اخذ کنند:اگر نه(با تردید)از عقل متعارف،سپس از
در واقع،ویژگیهای هم توصیف و هم تبیین در تاریخ به شیوههایی خاص این مسأله را مطرح میسازند که چگونه میتوان به نحو معقولی
اینکه شخصی از روی اراده عمل نکرده است بدین معنا که مجبور به عمل کردن بوده است،صرفا امری روانشناختی نیست؛این مسأله مطرح میشود که چه چیزی این گفته
چگونه این نوع تبیین جایی برای اندیشه امکان خاص در فهم پذیری روایت نگه میدارد:
خصیصهء نخست این است که آنها اگر چه نوعا در موارد متعدد به قصد تبیین آنچه بعدا
اما آنها همچنین غالبا به آنچه در واقع در شرف وقوع بوده است نیز اشاره میکنند،یعنی به چیزی که مورخ،بر خلاف
این اندیشه را تقویت میکنند که توجه مورخان به امر خاص و حتی یگانه است.
مبذول دارند،آنچه گاهی در نظر دارد مسایلی است که عمدتا برای تاریخ به عنوان یکی از
برای اشاره به آنچه کاملا موجبیت نیافته،و بنا بر این علی الاصول توضیح ناپذیر است به کار
از جمله دلایل اینکه چرا تأملات فیلسوفان نقدی تاریخ باید مورد علاقه مورخان باشد به"