"در قصة پایانی که قصة کوتاه بلندی به نام " لیمپو یو " ست ، را ، ی ماجرا می کوید : " زندکی بر کسانی که ر ، زکار خود را لر خواب ، خیال سپری می کنند سخت می کیرد "، این امر در قصه های تولستایا که سرشار از سرخویلی کی ، خیانت ، مر!
مارکریت د ، راس در پسکفتاری در این کتاب کفته است که دراصل درصدد بوده تا زندکینامة خود را سه رشتة تحریر لرا ، رد ، اما رمان ا ، کم ، بیش به قصه های نساه پریان مانند شده است .
لر این کتاب ماجرای زندکی یک خانوادهء مستمند مالاجر در حومة پاریس به لحو ریبایی تصویر شده است .
د ، راس در این کتاب پرسشهایی فلسفی مط!ء می کند ، شجصیتهای رمان ا ، به خو بی پرداخت شده اند ."