ملخص الجهاز:
"توسعهء دو رشتهء ادبیات و جامعهشناسی و وجود اشتراکات بسیار در این دو حوزه باعث شده است که بسیاری از صاحبنظران برای دستیابی به نگاهی جامع و دقیق دربارهء فرهنگ و جامعه به مطالعهء تؤامان این دو رشته مبادرت ورزند و ابزار خود را به منظور شناخت بهتر توسعه بخشند.
اما این ترس از مرگ که وجه اصلی تمایز معنای جنگ با دفاع مقدس است،چگونه امروز برای ما قبال بازیابی است؟آیا زبان جامعهشناسی میتواند راوی چنین تمایزی باشد؟روشن است که جامعهشناسی جنگ هیچ آمادگی و مسئولیی برای فهم و انتقال این معنا از جنگ ندارد؛یعنی جنگ به مثابهء یک واقعیت اجتماعی با تبعات و پیامدهای متنوع آنکه برآمده از نظام اجتماعی،سیاسی و فرهنگی مستقر است،میتواند موضوع بررسی جامعهشناسانه قرار گیرد،اما نمیتواند دربارهء وضعیتی سخن بگوید که فهم آن مستلزم درک قدسی رفتارها و اموری چون انس با مرگ است.
در کجای جهان جزء دفاع مقدس ما چنین است که اگر بخواهند کسی را تنبیه کنند،او را از خط مقدم مبارزه و جهاد به عقب برمیگردانند؟این چه منطقه معکوسی است که در فرهنگ جبهه ظهور یافت و همهء قواعد و تعریفهای رایج از جنگ را که آمیخته با ترس از مرگ بود،واژگون کرد؟آیا جامعهشناسی جنگ میتواند توضیحی راجع به پیوندهای قدسی و ملکوتی این مرگ آگاهی و انس با مرگ بدهد؟اساسا میتوان دربارهء این جنگ و این انقلاب،تنها به منزلهء یک واقعیت صرف اجتماعی و بریده از ریشههای متصل قدسیاش سخنی به تحقیق گفت؟البته روشن است که میتوان جنگ را نیز برای تشریح به دست جامعهشناسی سپرد؛اما نمیتوان جز تقلیل به اجتماع و در نهایت استحالهء معنایی،انتظار دیگری از فهم جامعهشناسانهء دفاع مقدس داشت."