خلاصة:
فلسفه سیاسی اندیشه خردمندانهای است که درباره جامعه سیاسی و پدیدهها و گروههای متنوع اجتماعی مربوط به آن بکار میرود.غرض اصلی و عمده فلسفه سیاسی شرح و وصف تحلیلی و ارزیابی جوامع و آیین زندگی سیاسی و شیوه زمامداری است. حقوق اساسی در معنای اصلی عبارت از سازماندهی و ایجاد همزیستی مسالمتآمیز بین عوامل قدرت و آزادی در هر جامعه سیاسی است.در جوهره قدرت استیلا و در جوهره آزادی رهایی است. جامعه سیاسی پدیدهای است که در آن،قدرت جمعی و آزادی فردی همواره در تقابل و تنازعند؛در حالی که وجود همزمان و اجتناب ناپذیر این دو عنصر اصیل اقتضا میکند که نوعی تعامل منطقی و خردمندانه بین آنها برقرار باشد تا صلح و دوستی و عدالت را،به عنوان کمال مطلوب جامعه انسانی، به ارمغان بیاورد. هدف حقوق،عدالت و وظیفه آرمانی حکومت،انتظام امور برای نیل به آن میباشد.حقوق،با مد نظر قرار دادن عدالت،ناظر بر روابط گوناگون افراد و جوامع است و سیاست ارائهکننده اعمال قدرت در جامعه سیاسی است. در این مقاله بین رشتهای،نویسنده کوشیده است تا با نگاهی به نظریات ارائه شده توسط فیلسوفان سیاسی درباره مفاهیمی چون قدرت،آزادی،جامعه و حکومت،زمینههای پدیدار شدن رشته حقوق اساسی را مورد مطالعه قرار دهد.
ملخص الجهاز:
"جامعه سیاسی پدیدهای است که در آن،قدرت جمعی و آزادی فردی همواره در تقابل و تنازعند؛در حالی که وجود همزمان و اجتناب ناپذیر این دو عنصر اصیل اقتضا میکند که نوعی تعامل منطقی و خردمندانه بین آنها برقرار باشد تا صلح و دوستی و عدالت را،به عنوان کمال مطلوب جامعه انسانی، به ارمغان بیاورد.
ب-سازش بین فرد و جامعه امکان تعیین سرنوشت از سوی افراد وقتی ممکن است که اولا،برای هرکس سلسله آزادیهایی را قائل باشیم تا بدانوسیله قادر باشد شخصیت فردی خویش را رشد و توسعه دهد؛ثانیا،همه از امکانات مساوی برخوردار باشند تا بتوانند آزادیهای لازم را به کار گیرند و بالاخره،امکان دسترسی به اعمال قدرت برای همه وجود داشته باشد تا بتوانند آزادی خود را تضمین نمایند.
این اصل بیانکننده حقوق فردی و نیاز اجتماعی است:زیرا،از یک سو،امکان مشارکت افراد در تعیین سرنوشت سیاسی خود،عقلانی و منطقی به نظر میرسد و از سوی دیگر،استقرار قدرت حاکمیت،تحت نظارت سازمانیافته و مستمر ملت بهطور جمعی،موجب آن میشود که نظارت تهدید و ارعاب مردم حذف و طرد گردد.
نتیجهگیری جامعه سیاسی پدیدهای است که در آن،قدرت جمعی و آزادی فردی همواره در تقابل و تنازعند؛درحالیکه وجود همزمان و اجتناب ناپذیر این دو عنصر اصیل اقتضا میکند که نوعی تعامل منطقی و خردمندانه بین آنها برقرار باشد تا صلح و دوستی و عدالت را،به عنوان کمال مطلوب جامعه انسانی، به ارمغان بیاورد."