ملخص الجهاز:
"ایدهها بود که مرا مجاب میکرد،یکیشان این بود(تصادفی نیست که نام الیوت را به میان آوردم)،که اثر دربارهء خود آدم نیست؛یک چیز غیرشخصیست.
بخش اعظم گفتوگوهایم با مردم تشکیل شده از این که توضیح بدهم که معرف چه چیزی هستم،برخلاف اعتقادم که اثر را مهم تلقی میکنم.
چیزی که حالا مرا تحتتأثیر قرار میدهد،این نیست که نمیشود جلوی تکنولوژی را گرفت،بلکه این است که نمیشود جلوی کاپیتالیسم را گرفت.
یا آدم نمیتواند دچار کشمکش شود: ممکن است به آدم بابت کاری بنجل و بیارزش پول خوبی بدهند،و واقعا آدم دلش نخواهد آنکار را انجام دهد!فکر میکنم هرچه میگذرد آدمها بیش از قبل حتی نمیفهمند که چرا همهچیز به پول ربط ندارد،و چرا همهچیز مال و منال نیست.
(به تصویر صفحه مراجعه شود) اما اگر میخواهید اشعار جوری گراهام را بخوانید،که اشعار خیلی سختیست، نمیتوانید آنها را از توی کامپیوتر بخوانید.
حالا البته سؤال این است که آیا اصلا کسی دلش میخواهد مورتون فلدمن گوش بدهد؟آیا سیمکشی آدمها عوض شده که عصبی شدهاند؟همین بحث عصبشناسانه و انسانشناسانه است که توجهمرا به خود جلب کرده.
فکر کردم چرا ما نباید صاحب همهء اینها باشیم؟که باید اضافه کنم که این یک تفکر بهشدت آمریکاییست.
و جالب نیست که بتوانیم به این چیزها به شیوهء تازهای نگاه کنیم و دچار آن نوع تمایزهای مفاهیم متداول نشویم؟گرچه خودم محصول شیوهء متداول فکر کردن بودم و هنوز هم هستم.
و یک مجموعه داستان به نام من،الکترا و یک نمایشنامه به نام آلیس در رختخواب،چهار فیلم بلند نیز ساخته که از این قرار است: دونوازی برای آدمخوران(9691)، برادر کارل(1791)،سرزمین موعود(4791)و گردش بیراهنما (3891)."