ملخص الجهاز:
"سه روز بعد زن بر اثر شدت سوختگی فوت شد و جعفر آقا دردمندانه کنار پیکر بیجان همسر زانو زد و با پریشانی زیر لب زمزمه کرد:«چند بار گفتم که این کار خطرناکه،آخه چرا توجه نکردی» بعد به یاد آخرین کلام سیما افتاد که در داخل آمبولانس به او گفته بود:«جعفر جان تو که نسوختی؟»و اشک از چشمانش جاری شد.
آب داخل پارچ را سر میکشد اما فایدهیی نکرد سرفه امانش را بریده بود توان خوابیدن نداشت در اتاق شروع به قدم زدن کرد و هرچه به خود فشار آورد که میزبان را صدا بزند نتوانست راضی به اینکار شود،در تاریکی اتاق،شیشه شربتی روی طاقچه توجهاش را جلب کرد نگاهی به روی آن انداخته و احساس خوشحالی در چهرهاش نمایان میشود.
روز بعد ساعت هشت صبح آقا محمود هرچه در میزند کسی جواب نمیدهد از دیوار خانه بالا میرود وقتی خود را به داخل اطاق میرساند با اجساد بیروح برادر و دوستش روبرو میشود،دادوبیداد محمود آقا دردی را دوا نمیکند،آن دو برای همیشه در اثر نشت گاز از بخاری نفتی به خواب ابدی فرو رفتهاند.
ناگهان دست روی سینهاش گذاشته و با رنگ پریده میگوید:«آی قلبم»،بیمار و اطرافیان هراسان میشوند و چشم به دکتر که نقش بر زمین شده است میدوزند یکی به مرکز فوریتهای پزشکی زنگ میزند دیگری به دنبال ماشین است که دکتر را به بیمارستان برساند،اما هیچکدام از تلاشها نتیجه نمیدهد و او برای همیشه ساکت میماند مأموین فوریتهای پزشکی وقتی بر بالین او حاضر میشوند با تأسف میگویند:خدا رحمتش کند،دکتر خوبی بود، میشناختیمش و آقای صحت را جهت درمان به نزدیکترین بیمارستان میبرند مدتها از ماجرا میگذرد و آقای صحت هنوز زنده است."