"چند شعر کوتاه:بوستان (به تصویر صفحه مراجعه شود) ازرا پاوند مترجم:شاپور احمدی مانند کلاف گشودهی ابریشمینی که باد به سوی دیوار میبرد کنار نردهی پارکی در باغهای گنزینگتون قدم میزند.
*** و آن دوروبر دارو دستهای است از کودکان بینوای چرکی،ستبر،نامیرا.
اندوهش لطیف و فزاینده است.
دوست دارد کسی با او صحبت کند، و کمی میترسد مبادا من ناشیانه به او پیشنهاد دهم.
فرشته نه،نه!از من بگذر،دیری است او را ترک کردهام.
من غلافم را با درخشش کمتری ضایع نخواهم کرد، برای پیراهنم هوا روشنایی تازهای دارد؛ صیقلی هستند بازوانش،هنوز آنها مرا تنگاتنگ در بر گرفتهاند و مرا پوشانده رها کرد همچنانکه با تنزیبی از اتر؛ همچنانکه با برگهای شاداب؛همچنانکه با پاگیزهگی لطیف.
نه،نه!بگذر از من.
من هنوز مزه و بو دارم، لطیف همچنانکه باد بهاری که از سایبانهای درختان غان میآید.
سبز میرسد رویش شاخه،آوریل همیشهگی در میان شاخهها، همچنانکه زخم زمستان را با دستان صیقلیاش بند میآورد، رایحهاش با درختان همانندی دارد: به سفیدی پوست درختشان،آنقدر سفید بانو."