ملخص الجهاز:
مبانى انسانشناختى و فلسفهى تاريخى كنوانسيون رفع تبعيض عليه زنان،فقه اماميه و حقوق ايران (مطالعهى موردى:سن نكاح،ولايت بر نكاح صغير و تعدد زوجات) عطاء اللّه بيگدلى* چكيده سخن حقوقى مبتنى بر مبانى فراحقوقى فراوانى همچون جهانبينى، انسانشناسى و فلسفى است.
هگل اصالتا فيلسوفى ترقّىخواه است و چون اين نگاه تساوىجويانه را براى آزادى روح مفيد مىداند (آزادى زنان از بند اسارتهاى سنّتى امكانات انسانى بيشترى در اختيار روح قرار مىدهد)در سير كلى خودآگاهى روح اين كنوانسيون را مفيد ارزيابى مىكند.
طبق نظر مختار در انسانشناسى كه قائل به آن است كه انسان موجودى شونده و غير متعيّن است و قابليت انصاف به صفات الهى و شيطانى را در عالى ترين شكل خود دارد و بسته به ميزان انصاف خود از وجود بهره مىبرد،نيز بايد گفت كه اصولا كنوانسيون مربوط به جوامعى با ضريب وجودى پايين است و ناظر به مشكلات اين نوع جوامع است.
اين مسئله را از نگاه ديگرى نيز مىتوان نقد كرد و گفت نظريات جديد كه سن بلوغ و به تبع مكلّف شدن افراد را بالا برده است(با استدلال به نظريهى ترقّى و اين ادّعا كه اقتضائات زمان دگرگون شده است پس بايد به اين اقتضائات تن داد)ذيل انديشهى ترقّى سامان يافته و اگر كسى اين نظريه را قبول نداشته باشد نمىتواند چنين بگويد و چون فقها چنين سخن نگفتهاند و با اين روش استدلال ننمودهاند در نتيجه نظريهى ترقّى را قبول نداشته و تسليم عرف زمانه نبودهاند.
به نظر مىرسد تمايل به بالا بردن سن ازدواج و قرار دادن كف 21 سال براى نكاح از اين نكته سرچشمه گرفته است:نگاه مادّى به پيشرفت و بشر.