خلاصة:
قبیلهای نشان میدهد،تشیع در درون این منازعات،پاسخی روشن به همه آرمانهایی بود که پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در راستای ایجاد جامعهای برین تلاش ورزیده بود،چه آنکه بنیان اولیه آن هم توسط خود ایشان پایهریزی شد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله در سال یازدهم هجرت چهرهی نورانی را در نقاب خاک کشید.پس از این بود که دو جریان که قائل به وصایت و امامت بودند و جریانی که قائل به شورا و خلافت بود در برابر هم قرار گرفتند.اولی، ماجرای تشیع است و دومی،جریان خلافت،مدتی پس از رحلت،سادگی و شکوه دورهی نبوی،از میان برخاست و بالمآل،پس از اندکی،به جبهه رویارویی هم صفآرایی نمودند.اسلام سنی،اسلام تشیع،اسلام خوارج، از این میان،اندیشه شیعی در پاسخ به پرسشهای بنیادی تاریخ رقم خورد.در شکلگیری تشیع،مانند هرحرکت سیاسی دیگر،میتوان در چهار مرحله مرور نمود،بحران و مشاهده بینظمی،تشخیص درد،بازسازی جامعه،راه درمان. تشیع،در واقع،به شکل ارائهی راهکارهایی که از زلال وحی سرچشمه گرفته،به ریشهیابی بحرانها پرداخته،در بحران جانشینی،مسألهی وصایت رسول اکرم صلی الله علیه و اله و جانشینی علی علیه السلام،مطرح شده که به واقع،امری شخصی نبوده،بلکه در زلال وحی ریشه داشته است.همین است که در مرحله تشخیص درد،علی علیه السلام و فرزندانش،درد جامعهی اسلامی را در فاصله گرفتن از جانشینی علی علیه السلام و فرزندانش ارزیابی نمودهاند.لذا در مرحله سوم که بازسازی ساختاری جامعه است،پس از تشخیص درد،بازگشت به دامن اهل بیت و خلافت بلافصل و وصایت را پیشبینی میکند.طرح جایگزینی، عدالت،اهل بیت و سنت و عترت است و بدین روی شیعه،به صورت ساختاری،پاسخی است به همه دردها،نگرانیها،بحرانها و اضطرابها،که بازگشت جامعه به دامن عترت را وامیگوید.آیا دین،مجموعهای است پیشساخته و یا مجموعهای است در پاسخ به پرسشهایی بنیادین و یا ترکیبی از این دو؟تشیع،که قرائتی معصومانه از دین است،چه پیوندی با مجموعهی دین درگذر تاریخی دارد؟اینها پرسشهایی است که نویسندهی نوشتار،درصدد پاسخ به آنهاست.پیامآور بزرگ اسلام،در سدهی نخست،بنیاد جامعهای برین را نهاد.اما واقعیت تاریخی،روزگار نخست ظهور اسلام را با تنشهای سیاسی،فرقهای و
ملخص الجهاز:
"4)کاربست چارچوب روش شناختی برای کشانیدن دامن جستار به گسترهی تاریخ،موضعگیریهای برجستهی پیش گفته را در بخش نخستین سدههای اسلامی مرور کرده،و در چهار مرحله: 1)بحران و مشاهدهی بینظمی؛ 2)تشخیص درد؛ 3)بازسازی جامعه؛ 4)راه درمان،برای بازنمود عینیتر آن دیدگاهها،چند مسألهی بنیادین را برگزیدهایم:نخست مسألهی جانشینی پیامبر صلی الله علیه و اله،دوم مسألهی راهبرد و رویکرد به حکومت؛سوم،مسائل برخاسته از گشودن(فتح)سرزمینهایی همچون ایران و شام؛چهارم ابعاد گونهگون زندگی اجتماعی.
ابو ذر نیز،که همچون علی علیه السلام و دیگر یاران وفادارش و البته با حرارتی بیشتر، موریانهی مالاندوزی و قدرتطلبی را میدید که یادگار پیامبر صلی الله علیه و اله در میان مردم -اسلام-را از درون میخورد،میگفت: به خدا تعجب میکنم از این صحابهای که شیفتهی دنیا میشوند و برای طلا و نقره بها و ارزشی قائلاند،با اینکه گفتار رسول خدا صلی الله علیه و اله را شنیدهاند که میگفت:من و دنیا؟داستان من و دنیا،داستان سواری است که روز گرم تابستان راه میپیماید و اندکی در زیر درختی استراحت میکند و بعد آن را ترک میگوید(السعار،1831،141).
در بازگشت به مرحلههای پیشین این چارچوب و کاربست آن بر تاریخ صدر اسلام،میتوان گفت که جامعهی مطلوب علی علیه السلام و پیروانش،جامعهای بود که برساخته بر تراز جامعهی روزگار پیامبر صلی الله علیه و اله باشد،و آنها از ویژگیهای زمامداری اسلامی تا زندگی مسلمانان و مانند آن را در سیمای محمد صلی الله علیه و اله میدیدند."