خلاصة:
عالم مثال، عالمی روحانی است که از جواهر نورانی تشکیل شده است. این جواهر از طرفی به جسمانیات شبیهند و از طرفی به مجردات. از اینرو، این عالم را عالم تروح اجساد و تجسد ارواح نام نهادهاند. انسان با قوه خیال خود، قادر به برقراری ارتباط با این حضرت وجودی است. خیال در آثار ابنعربی به معانی متعددی به کار میرود که از آن جمله است: ماسوی الله، مقام احدیت، مقام واحدیت، عالمی واسطه میان مادیات و مجردات، و قوه ادراکی خاصی که در انسان موجود است. این نوشتار با رویکرد تحلیلی در پی یافتن جامع مشترکی در میان معانی مذکور است و سرانجام با رسیدن به کلیدواژه «تجلی» خود را در رسیدن به این هدف موفق مییابد.
ملخص الجهاز:
"ب) وجه دیگری که برای خیال نامیدن عالم میتوان به آن اشاره نمود این است که در برخورد با عالم، اینگونه به ذهن ما متبادر میشود که گویی این جهان، وجودی مستقل و قائم به ذات دارد؛ حال آنکه چنین نیست و این عالم در نسبت با خداوند نه تنها فقیر و غیرمستقل و محتاج است، بلکه عین ربط و فقر و احتیاج میباشد و هیچگونه جهت استقلالی ندارد: «فالعالم متوهم ماله وجود حقیقی و هذا معنی الخیال، ای خیل لک أنه امر زائد قائم بنفسه خارج عن الحق و لیس کذلک فی نفس الامر.
البته، قوه مخیله گاه صورتهایی را خلق میکند که در هیچیک از عوالم پنجگانه (حضرات خمس) مابهازایی ندارد؛ چراکه این قوه در خواب و بیداری همواره در حرکت و نشاطی مستمر است و هرگاه حواس یا قوای دیگر روی آن اثر بگذارند، وظیفه حقیقی خود را گم میکند و صورتهایی بدون مثال میآفریند؛ اما اگر کاملا از تأثیر حواس برکنار باشد و به آخرین درجه نشاط خود برسد که تنها در خواب رخ میدهد، صورتهای عالم مثالی در آن منعکس میشود (همانگونه که صورت اشیا در آینه و رؤیاهای صادق، تحقق مییابد.
301 نزد ابنعربی، همانگونه که خداوند خالق و خلاق است، انسان نیز که «کون جامع» و خلیفهالله است از این خلاقیت بینصیب نیست؛ بدین معنا که انسان کامل میتواند با قوه خیال خود به خلاقیت بپردازد و همه آنچه را که در مرتبه بالاتر و فراتر در شکل صور خیالی او موجود است به مرتبه فروتر تنزل دهد و وجود عینی بخشد."