خلاصة:
مولوی بر اساس دریافت های شهودی خود و با تاسی از آیات قرآنی و دانش دینی خود، کلیه ذر ات عالم را با شعور، زنده و فعال می شمارد که در یک هماهنگی کامل و ذاتی، با شعور حاکم بر هستی در ارتباط است. این ارتباط زمانی کامل می شود که اجزاء هستی؛ از جمله انسان، از بعد ماد ی خود دور شده، بر بعد معنوی و روحی خود بیفزاید. این همان قانون آنتروپی (کهولت ماد ی) و نگانتروپی (افزایش حیات معنوی) در فیزیک است. مولوی مانند انیشتین به دو نوع نور حسی و تقدیری معتقد است و مرگ انسان را نیز تبد ل بعد مادی به نور تقدیری و جاودانگی برمی شمارد. در نظر مولوی بهره مندی انسان از نور تقدیری و ازلی و ارتباط با کلیت حاکم بر جهان هستی و دست یابی به جاودانگی نورانی، در سایه کسب قابلیت حسی یا شعور باطنی و شهود میسر است.
On the basis of an intuitive knowledge، as well as by reference to Koran verses and his sacred knowledge، Mowlavi regards all particles of the universe as conscious، living، and dynamic، linked in an innately coordinated manner with the Conscious Totality governing all the being. Within this system، such a connection would be completed when the elements of existence، including human beings، detach themselves from their material aspects and promote their spiritual dimensions. This is what is called the law of entropy and negentropy in physics. Mowlavi's mystic unity of existence confirms this doctrine. He، like Einstein، believes in two kinds of lights، sense and regent; he considers the human death as a process of changing the light of sense into the regent light، and into eternity. All phenomena are moving toward the wisdom governing the existence in a predetermined total coordination with universe of existence. Human beings’ connection with the Totality governing the universe، and reaching eternal illumination is possible in the light of intuition attained through invocation، meditation and purification of the soul.
ملخص الجهاز:
و از این جاست که مولوی ما را به کل نگری دعوت میکند: جزوها را روی ها سوی کل است بلبلان را عشق بازی با گل است آنچه از دریا به دریا می رود از همانجا کآمد آنجا می رود (مولوی، 1385: 1، 767 و 763) در نظر مولوی، کل شناسی و ارتباط با کلیت عالم هستی، نه تنها امکان معرفت بر حقیقت کلی را فراهم میکند، بلکه به نظر او فلسفة حیات بشری نیز در گرو همین ارتباط و هماهنگی اجزاء عالم هستی با کلیت حاکم بر آن است؛ در داستان دقوقی و کراماتش به این مسئله اشاره شده است: گفت پیغمبر شما را ای مهان چون پدر هستم شفیق و مهربان زان سبب که جمله اجزای منید جزو را از کل چرا بر میکنید جزو از کل قطع شد، بیکار شد عضو از تن قطع شد، مردار شد تا بپیوندد به کل بار دگر مرده باشد، نبودش از جان خبر جزو ازین کل گر برد، یک سو رود این نه آن کل است، کاو ناقص شود (همان: 3، 38/1934) خاصیت و جنسیت نور هم در فرآیند نمایی هستی قابل بررسی است و باید توجه داشت که از ویژگیهای نور روشنی و انرژیک بودن آن است و طبق فرمول انیشتین (E=MC2) ماده و انرژی قابل تبدیل به یکدیگر هستند (10) (اشبای، 1975: 87).
انسان نیز به عنوان جزئی از مجموعة جهان هستی و همگام با آن و در یک ارتباط عمودی با کلیت حاکم بر آن (شعور کلی) به سوی کمال مطلوب و غایی خود در حرکت قرار دارد.