خلاصة:
تقابل های دوگانه، یکی از مفاهیم اساسی در نقد ساختارگرایی، پساساختارگرایی و نظریات زبان شناسی و نشانه شناسی است که در باورهای اساطیری و فرهنگی بشر ریشه دارد. در جای جای حدیقه سنایی، می توان ردپای تقابل های دوگانه را یافت. در سطح روساختی حدیقه، ترکیب واژگان، عنوان سر فصل ها، تناسب ابیات و چینش مطالب، تقابل دوگانه دارند و در سطح ژرف ساختی این کتاب هم، میان مضامین متوالی بیان شده، چنین تقابلی وجود دارد. در سطح روساختی حکایت ها، میان شخصیت ها، تقابل دوگانه حاکم است و ژرف ساخت حکایت ها هم حول همین محور می چرخد. در این مقاله ابتدا مفهوم اصطلاحی تقابل های دوگانه در نظریات مختلف مورد بررسی و تحلیل قرار گرفته، آنگاه ریشه تقابل های دوگانه در سطح روساختی و ژرف ساختی، بخصوص در شخصیت پردازی حکایت های حدیقه، مشخص و طبقه بندی شده است.
'Binary oppositions' is considered as one of the basic concepts of structural and post-structural critique، and theories of linguistics and semiotics. It is rooted in mythological and cultural beliefs of the humans. Binary oppositions can be found throughout Hadiqa. At the level of its surface structure، the phrases، headings، the relations between lines and their arrangements show binary oppositions. At its deep structure، there can be found such oppositions among the successively expressed contents. At the surface structure of its narratives، the characters are of binary oppositions. Their deep structure also centers on this concept.
The present article first studies and analyzes the term 'binary oppositions' concerning with different theories، and then classifies the origins of the binary oppositions in both the surface and deep structures of Hadiqa، especially considering its characterization
ملخص الجهاز:
اشتراوس که تحت تأثیر یاکوبسن با این مفاهیم آشنا شده بود، سبب شد که دیگر ساختارگرایان نیز با این مفهوم عام آشنا شده، در نظریات خود از آن استفاده کنند؛ به صورتی که میتوان رد پای تقابلهای دوگانه را در اکثر نظریات ساختارگرایان، بویژه ساختارگرایان روایت شناس، پیدا کرد.
به نظر وی در اساس هر متنی این Gerard Genette Jacques Derrida تقابلهای دوگانه وجود دارند و بین سلسله مراتب مرکز یک متن و حاشیه آن، این تقابل برقرار است.
البته سعی بر آن است که بیشتر به تعارض و تقابل سطح روساختی به ویژه روساخت حکایتها یعنی تقابلهای دوگانه میان شخصیتهای حدیقه توجه شود.
اگر در ساختار و شکل حدیقه دقت کنیم، میبینیم که سنایی در اکثر موارد، وقتی میخواسته مضامین و مفاهیمی را به خواننده منتقل کند، یا بافت عرفانی و اخلاقی مورد نظر خود را به خواننده بشناساند و به ایجاد واکنش دلخواه در مخاطب و ترغیب وی به آن بافت خاص بپردازد، از تقابلهای دوگانه استفاده کرده است؛ به نوعی که میتوان گفت ساختار حدیقه در یک زندان دو قطبی قرار دارد و عامدانه بر حول دو محور میچرخد.
در ابیات زیر، سنایی برای معرفی رحمت و لطف الهی، از تقابل بین قهر و لطف استفاده میکند و بعد از آن که لطف الهی را ذکر میکند، بلافاصله قهر الهی را یادآور میشود: قهر و لطفش که در جهان نویست تهمت گـبر و شبهت ثـنویست لطف و قهرش نـشان مـنبر و دار شکر و سکرش مقام مفخر و عار لطـف او راحـت است جانـها را قــهر او آتـشـی روانـها را (سنایی،1374: 100) ب) تقابلهای دوگانه در ساختار حکایتهای حدیقه 1.