خلاصة:
مقالهی حاضر با استفاده از روش اسنادی و تحلیلی به بررسی ابعاد معرفتشناختی و جامعهشناختی نظریههای فمینیستی میپردازد تا رابطهی فمینیسم به عنوان یک جنبش اجتماعی رهاییبخش را با مسئلهی کلیت انسانی آشکار سازد.مهمترین نقد بر دیدگاههای مدرن و پسامدرن جنبش فمینیستی،ناتوانی آنها در ارائهی یک مفهوم کلی برای رهایی سوژهی انسانی و گاه،بر ساختن شکاف بنیادی و عمیق بین دو نیمهی بشری است.این دو جریان فکری که تحت تأثیر شرایط اجتماعی-معرفتی متفاوت ایجاد شدهاند،بهویژه با تغییر شرایط در سالهای آخر قرن و با شکلگیری نظریههای پسافمینیستی مورد انتقاد و بازاندیشی قرار گرفتهاند.پسافمینیسم از گرایشهایی متفاوت تشکیل شده هاست و یکی از این گرایشها به انکار بنیادی دستاوردهای فمینیستی میپردازد و آن را منسوخ اعلام میکند،اما دومین گرایش در بدنهی کلی جریانهای موج سوم فمینیسم تلاش دارد تا چشماندازهای مناسب جامعهشناختی و معرفتشناختی را برای توجه همزمان به رهاییبخشی زنان و کلیت انسانی فراهم سازد.در مقالهی حاضر،این گرایش انتقادی و درعینحال تداومبخش فمینیستی موج سوم،باتوجه به ابعاد معرفتشناختی و جامعهشناختی آن با دو عنوان«پسافمینیسم چون فمینیسم پسامدرن مثبتاندیش»و«پسافمینیسم چون جنبش اجتماعی جدید»و در ارتباط با چگونگی بر ساختن سوژهی دوگانهی انسانی(زنانه و مردانه)توصیف و تبیین میشود.
ملخص الجهاز:
"پسافمینیسم از گرایشهایی متفاوت تشکیل شده هاست و یکی از این گرایشها به انکار بنیادی دستاوردهای فمینیستی میپردازد و آن را منسوخ اعلام میکند،اما دومین گرایش در بدنهی کلی جریانهای موج سوم فمینیسم تلاش دارد تا چشماندازهای مناسب جامعهشناختی و معرفتشناختی را برای توجه همزمان به رهاییبخشی زنان و کلیت انسانی فراهم سازد.
سؤالهای اصلی مطالعهی حاضر این است«دیدگاههای معرفتشناختی و سیاسی فمینیسم مدرن و پسامدرن چه ناسازگاریهایی با درک و برساختن کلیت انسانی دارند؟»و«گرایشهای جدیدتر فمینیستی چگونه به بازاندیشی در مفهوم کلیت انسانی میپردازند و این بازاندیشیها چگونه رهاییبخشی سوژهی انسانی زن/مرد را ممکن میکند؟»این نوشتار برای پاسخگویی به این سؤالها رویکردی جامعهشناختی و معرفتشناختی را برگزیده است تا با کاوش در مبانی معرفتشناختی و مبادی جامعهشناختی گرایشهای متفاوت فمینیستی،دستاوردهای آنها را برای رهایی زنان و بهویژه درک مسئلهی کلیت انسانی به عنوان یک سوژهی متکثر و دوگانه ارزیابی کند.
در دیدگاه او،فمینیسم مدرن با پیشهکردن چنین روشی در گوش خود فریاد میزند زیرا به سکویی تبدیل میشود که زنان آن را انتخاب میکنند تا کار کنند،اعتراض کنند،کنار بیایند و کنار بگذارند تا همچونن مردان به نظر آیند و این همان گفتمانی است که از مردسالاری حمایت میکند.
زنانگی و مردانگی به جای زنان و مردان پسافمینیسم برای حفظ تداوم فمینیستی خود به تعیین دیگری غیر زنانه میپردازد و از سوی دیگر برای فراتر رفتن از فمینیسم سنتی«دیگری»را به گونهای تعریف میکند که ائتلاف با او ممکن باشد."