خلاصة:
سازمانهای بالنده و طلایه دار همواره در تلاشند تا با آگاهی نسبت به ارزشهای بیبدیل عوامل و بسترهای فرهنگی در دستیافتن به عملکردهای ممتاز از سازوکارهای گوناگون علمی برای سنجش وضعیت و اعتلای فرهنگ سازمانی خویش بهره جویند. تاکنون گونهشناسیهای متنوعی از سوی صاحبنظران برای شناسایی و سنجش عوامل و شاخصهای فرهنگ سازمانها ارائه شده است.این مقاله در نظر دارد تا به منظور طراحی الگوی متمایزی برای شناسایی و سنجش ابعاد، عوامل و شاخصهای فرهنگ سازمانی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، انواع گونهشناسیهای معتبر را مد نظر قرار دهد و به دنبال آن با لحاظ کردن آموزههای مکتبی، یافتههای علمی، مطلوبیتهای اساسی و اقتضائات خاص سازمانی سپاه، الگوی بومی شدهای را طراحی کند و در معرض آزمون قرار دهد. یافتههای تحقیق ترکیب انواع فرهنگ سازمانی سپاه و نیز عوامل و شاخصهای هر یک از آنها را مشخص میکند و در معرض نمایش قرار میدهد.
ملخص الجهاز:
"اسلوبودنیک و دبورا لیپمن اسلوبودنیک(2001) سیستم باز، سیستم بسته، هماهنگ، تصادفی 5 کوک و لافرتی (1987) سازنده، انفعالی/ تدافعی، تهاجمی / تدافعی 6 دیل و کندی )1988( کار و بازی، شرط بر سازمان، فرایندی، ماکو 7 سونن فیلد (1989 ) علمی، باشگاهی، گروهی، سنگری 8 کوئین (1985) عقلایی، ایدئولوژیک، توافق و مشارکت، سلسله مراتبی 9 دانیل دنیسون (1990) انعطافپذیر، مأموریتی، مشارکتی، مبتنی بر تداوم روش 10 چارلز هندی (1991) نقشی، وظیفهای، قدرتی، شخصی 11 گرت هافستد (1983) فاصله قدرت ( زیاد ـ کم ) فاصله قدرت کم، مرد سالاری ـ زن سالاری ، فردگرایی ـ جمعگرایی، ابهامگریزی ـ ابهامپذیری ویژگیها 12 شر مرهورن (1994) زماننگر(تأکید بر زمان)، دین ( تقید به معیارهای دینی)، زبان (استفاده از آرایههای ادبی)، تأکید بر حفظ فضای شخصی 13 پیترز و واترمن (1982 ) تعصب عملی، مشتریمداری، خودمختاری و کارآفرینی، بهرهوری انسانی، دسترسی به مدیریت، تخصصمداری، شکل ساده، ثبات همراه با ناپایداری 14 الگوی رابینز (1991) خلاقیت فردی، خطر پذیری ( ریسک پذیری ) ، هدایت و رهبری، یکپارچگی و وحدت، حمایت مدیریت ، کنترل و نظارت، هویت، سیستم پا داش، تعارض پذیری، الگوی ارتباطی 15 مارشال ساشگین (1996) اهداف فردی و سازمانی، کار گروهی هماهنگ، ایجاد فرهنگ قوی، مشتری مداری فرهی، برزو وهمکاران (1389) >نباید نادیده انگاشت اغلب الگوهایی که برای سنجش ، ارزیابی و مدیریت فرهنگهای سازمانی مطرح شده است، عمدتا از جامعیت لازم برخوردار نیست و طبعا نارساییهایی در هر کدام ازآنها به چشم میخورد بویژه اینکه اغلب این الگوها غیربومی بوده از مشرب جهانبینی غیرالهی سیراب میشود و خاستگاه آنها بر جهانبینی ماتریالیستی مبتنی است."