خلاصة:
مهمترین عامل در شکلگیری و رشد و نمو گروهها، ارزشها و اعتقادات اعضای آن است. این عوامل بستر همبستگی اجتماعی است. فمینیسم در بستر ارزشهای جامعه سکولار مانند اومانیسم، فردگرایی، نسبیتگرایی اخلاقی و با شعار آزادی و برابری شکل گرفته که تغییرات فرهنگی زیادی را در جامعه زنان غرب ایجادکرده است.در جوامع اسلامی، زنان نظام ارزشی ویژه و تکالیف و حقوقی دارند که با حقوق و تکالیف زنان غربی متفاوت است. نهادینه شدن ارزشهای توحیدی، فقط با روشمند کردن آن، ساختن نظامهای ارزشی و ساختارهای اجتماعی متناسب با آن میسر است. در غیر این صورت، نظامها و برنامههای جهانی، زنان را در بستر پرورشی جامعه سکولار، هر روز با شعاری از جمله فمینیسم سرگرم میکند.در این نوشتار نهضت فمینیسم و تفاوت جهتگیریهای زن غربی و زن مسلمان بررسی شده است. سپس اسلام دینی متکامل معرفی شده و به توانایی این دین در یافتن جایگاه حقیقی زنان اشاره شده است.پس از این مقوله، عجز جامعه سکولار که روح حاکم بر فمینیسم است، با معرفی شاخصههای سکولاریزم بررسی شده است. همچنین شخصیت فردی، خانوادگی و اجتماعی زن در جامعه سکولار و معضلات پیش آمده در این سه عرصه بر روی گسل خودمداری، تعریف جدید از ازدواج، ناامنی، بیهویتی زن سنتی، مسئولیت دوگانه زنان، خمودگی و ناامیدی، پایمال شدن شخصیت زنانه، بررسی شده است.
ملخص الجهاز:
"روح حاکم برفیمنیسم (سکولاریزم و اومانیسم) و الفبای دعوت به اجرای آن ( نظام سرمایهداری) که خودمداری را ایجاد نمود، باعث تضعیف نهاد خانواده که نهادی منسجم است، شد و این روند سبب گردید مردم پیوند زناشویی را قراردادی همانند سایر قراردادها بدانند و این اتفاق، نظر فمینیستها که مرد و زن باید حقوق برابری داشته باشند را تقویت کرد.
427 برای مثال ویلیام گاردنر در کتاب جنگ علیه خانواده مینویسد: معاهدات بینالمللی تصویب شده در امور زنان، اصرار بر این دارد که زنان جهان، باید خانوادههای خود را ترک کرده و به طور تمام وقت، وارد نبرد کار شوند.
جامعه غربی با انتقاداتی که به نظام سنتی خانواده و شخصیت سنتی زن در نقش مادر یا همسر دارد، پتانسیلی در زن ایجاد میکند که او را برای نقشآفرینی در تمام عرصههای اجتماعی پابهپای مردان آماده کند، این در حالی است که زیرساختها و نهادهای اجتماعی به گونهای نیست که حضور زنان در جامعه بدون تبعیض و همراه با رعایت عدالت باشد.
448 بر این اساس، حضور زن در این نوع جامعه حداقل به یکی از سه مشکل اساسی بر میخورد: یکم) گروهی برای فرار از شخصیت و خانوادههای سنتی به خمودی گراییده و ناامید شدهاند و در عرصه اجتماعی به پایینترین کارها تن میدهند؛ دوم) گروهی راه افراط را در پیش گرفته و تمام احساسات زنانه خود را پایمال میکنند و همانند مردان زندگی میکنند؛ سوم) گروهی دیگر به طور دایم در حیرت و سرگردانی به سر میبرند و شخصیتی دوگانه پیدا کردهاند، گاه در نقش زنانه و گاه در نقش مردانه حاضر میشوند."