ملخص الجهاز:
"شاید مشکل داستانتان یک یا چند مورد از ده مشکل رایجی باشد که در زیر آمده: در داستان شما هیچ اتفاقی نمیافتد نخندید،حتما شوکه میشوید اگر بفهمید که ده داستان اولتان به همین علت خوب نشده است.
محور داستان شما میتواند یک تصادف باشد-مثل«مرگی در خانواده»اثر جیمز آگی-اما وقتی چیزی نه بر اثر سرنوشت که به دست خود انسان انجام میشود، جای پایتان محکمتر است.
مدام وقفه ایجاد میکنید فلش بک ممکن است مفید باشد ولی توجه خواننده را از یک زمان و مکان به زمان و مکان دیگری میبرد و اگر این اتفاق بیش از حد باشد،خواننده خیلی زود خسته میشود.
این به معنای آن نیست که باید سانتیمتر به سانتیمتر آن مکان را توصیف کنید اما اگر شخصیت، قبل از نشستن روی یک صندلی گربهای را که روی آن خوابیده بر میدارد،اگر روی فرش پر است از اسباببازی،اگر قوطیهای خالی نوشیدنی از زیر ظرفشویی آشپزخانه بیرون ریخته،توصیف این صحنهها به خواننده همان اطلاعاتی را میدهد که با کنش یا دیالوگ میتوان منتقل کرد.
حتی اگر خواننده نتواند تشخیص بدهد دقیقا کجای کار میلنگد، میتواند حس کند که چیزی در داستان کم است و داستان شما آنچنانکه باید او را اقناع نمیکند.
حرکت دادن یک شخصیت از صندلی به طرف در ممکن است برایشان کابوسی باشد که میتواند حوصله خواننده را سر ببرد اما راهحلی برای این مشکل وجود دارد.
شاید داستان پنجم یا دهم موفق از آب درآید اما تنها یک راه برای رسیدن به آن وجود دارد؛اینکه به سعی خود ادامه بدهید* -------------- (*)این مطلب با نام ẓthe 10Most Common Story ProblemsẒ در شماره نوامبر 9002 مجله رایتر چاپ شده است."