ملخص الجهاز:
"من پسر برگزیده بودم:وقتی به دبیرستان رفتم قدم 031 سانت بود.
» از جمله اصول بنیادی ما این بود که از کتاب،بدون خریدن باید استفاده کرد:ما از اکثر کتابها خلاصهبرداری میکردیم؛مثلا پلاتی بدوی از رمانها مینوشتیم تا بتوانیم در وقت تلفکنیهای اجباری مثل دید و بازدید عید، آنها را به صورت پایاپای برای هم تعریف کنیم.
بعضی از ما با تمرین زیاد در این زمینه میتوانستیم در حالت ایستاده و حتی در حال راه رفتن بدون پیشدستی،اناری را بشکافیم و تا آخر بخوریم بدون اینکه حتی یک دانهاش به زمین بریزد(من که پسر برگزیده بودم حتی میتوانستم در این حال بدوم)؛ یا مثلا فکر میکردیم به تعداد خردهنانهایی که جلویمان در سفره مانده باشد،گناه کردهایم(اینجوری در پست سویپر،به خردهنانهای باقیمانده جلوی بقیه هم رحم نمیکردیم).
این ضربالمثل علاوه بر اینکه اختصاصا برای سختکوشی طراحی و شده(آدم باید صبح ماقبل خروس بیدار شود-که تا ناهار خیلی راه است-و غروب ماقبل مرغ بخوابد)،منافع سختکوشی برای تنظیم وزن و شاخص توده بدن (BMI) را هم توجیه میکند.
تفریحات ما هم از جنس سختکوشی بود:تفریح آن است که به تو چیزی اضافه کند و حتما طبق برنامهای دقیق باشد و تندتند تفریح کنی تا وقت برای کار اصلیت با قدرتی مضاعف باقی بماند.
ما هدیههای سختکوشی به هم میدادیم؛مثلا یک بار خود من به یکی از بستگان که رفته بود رشته تجربی،یک جلد کتاب«بزرگمردان عالم پزشکی»به قیمت پشت جلد احتمالا 011 تومان(در حراجی خیلی ارزانتر خریده بودمش)هدیه دادم و در سه صفحه اول کتاب که سفید بود،یک عالمه نصیحت و اهداف کلی و جزئی برای این هدیه نوشتم که فکر کنم از اعلامیه حقوق بشر مفصلتر شد."