خلاصة:
این نوشتار به بررسی چگونگی شکلگیری هویت و ماهیت وجودی آن در بین سازهانگاران متعارف و رادیکال میپردازد.سازهانگاری متعارف به دلیل تاکید بر نظریه ساختاریابی و نیز برخی مفروضات رئالیسم علمی از سوی سازهانگاران رادیکال متهم به ذاتانگاری و پذیرش هویت پیشینی برای کارگزاران است.علاوهبر آن عدم توجه به گفتمانی بودن رابطه و نادیده گرفتن نقش قدرت در آن،دوگانهانگاری مدرنیستی خود/دیگری،فرض وجود دو کنشگر خردمند در «دیدار اول»،-که«خود»،پیش از تعامل«دیگری»را میشناسد-فرض یکپارچه بودن معنای« نشانه»،فرض توانایی ترسیم رابطه علی بین کنش خاص و معنای خاص و فهم تثبیت شده از هویت بهعنوان یک متغیر در تبیین علی،از دیگر نقدهای سازهانگاران رادیکال است که در مقابل بر سیالیت و گفتمانی بودن هویت،توجه به تفسیر تا تبیین،عدم تمایز معنایی خود/دیگری،بر نقد«آوامحوری»یا مرکزیت صدا برای بیان ناممکن بودن یکپارچگی و وضوح معنایی ژست و اهمیت قدرت و نیز سوژه-موقعیت در گفتمانهای به هم واکنشی،تاکید مینمایند.ادعای این مقاله این است که علاوهبر موارد فوق سازهانگاری متعارف دچار این نقد هم میباشد که به رغم اهمیت هویت در فهم رفتار،امکان شناخت تغییر هویت از بررسی تغییر رفتار وجود ندارد.
ملخص الجهاز:
"علاوهبر آن عدم توجه به گفتمانی بودن رابطه و نادیده گرفتن نقش قدرت در آن،دوگانهانگاری مدرنیستی خود/دیگری،فرض وجود دو کنشگر خردمند در «دیدار اول»،-که«خود»،پیش از تعامل«دیگری»را میشناسد-فرض یکپارچه بودن معنای« نشانه»،فرض توانایی ترسیم رابطه علی بین کنش خاص و معنای خاص و فهم تثبیت شده از هویت بهعنوان یک متغیر در تبیین علی،از دیگر نقدهای سازهانگاران رادیکال است که در مقابل بر سیالیت و گفتمانی بودن هویت،توجه به تفسیر تا تبیین،عدم تمایز معنایی خود/دیگری،بر نقد«آوامحوری»یا مرکزیت صدا برای بیان ناممکن بودن یکپارچگی و وضوح معنایی ژست و اهمیت قدرت و نیز سوژه-موقعیت در گفتمانهای به هم واکنشی،تاکید مینمایند.
این مقاله تلاش میکند تا نوع درک نظری از مقوله هویت را در بین سازهانگاران متعارف و رادیکال بررسی کرده و در پایان بیان میکند علاوه بر انتقادهای موجود سازهانگاران رادیکال بر سازهانگاری متعارف،نقد امکانناپذیری فهم تغییر هویت از مشاهده تغییر رفتار بخصوص در مطالعات«تحلیل سیاست خارجی»از منظر سازهانگارانه نیز وجود دارد.
ونت بر این امر،پافشاری میکند که ایده رئالیستی تبیین علی میتواند در علوم اجتماعی نیز به کار رود و این امر با رویکرد گفتمانی هویت سازگار نیست:زیرا هویت بهگونهای که براساس گفتمان تعریف میشود نمیتواند از پدیدهای منفک شده و مجزا و محدود تلقی شود چون مستمرا در حال مفصلبندی و مفصلبندی دوباره است که ترسیم مکانیزمهای علی در میان آنها ناممکن است.
به نظر پساساختارگرایان هستیشناسی قوامبخشی دوجانبه ساختار-کارگزار-به دلیل تأکید بر رئالیسم علمی-الزاما سازهانگاری مدرنیستی را به قبول هویت پیشینی کنشگران وامیدارد و معرفتشناسی راه میانهای سازهانگاری ونتی مبنی بر پذیرش مکانیزمهای تبیینی و تفسیری با همدیگر نیز سبب این نقد شده که وی برای ترسیم رابطه علیت،هویت را امری تثبیت شده و به گفته کمبل بهعنوان یک«متغیر»وارد چارچوب نظری مینماید."