ملخص الجهاز:
"خسته بودم و دلمشغول هزار خیال!تن که خسته بشود حتی با لحظهای یله شدن بر روی صندلی ماشین و بستن چشمها،انگار قرار میگیری،گویی در برهوتی سوزان دمی،نم آبی گوارا بر صورت زدهای!آنگاه که به چشمهای زلال برسی و تن خسته را به آب بسپاری و غبار خستگی بزدایی!اما اگر ذهنت خسته شد چه میکنی؟وقتی که خیل عظیم سربازان فکر و خیال در میدان ذهنت رژه میروند و تیر سؤالات جورواجور را از چله کمان رها میکنند و مغزت را نشانه میگیرند چه میکنی؟ وقتی با بسیاری از سؤالات اساسی رو به رو میشوی و پاسخی برایشان نمییابی،وقتی برای انجام کا ری با دهها سلیقه گوناگون رو به رو میشوی و مردد میمانی،وقتی که برای کندن درختی تنومند تبری کوچک در دستانت میگذارند،چه میکنی؟ خسته بودم و دلمشغول هزار خیال!افکار گوناگونی ذهنم را آشفته کرده بود،درختان کوچک حرا در کنارههای جاده مرا به رویاهای دوردست برد،این درختان کوچک لحظههایی بعد جنگلی بزرگ بودند و م در این جنگل رویا،این بار به جست و جوی روابط درونسازمانی آمده بودم،دلم میخواست بدانم چه سنخیتی میاان شعلههای سرکش واحد الفین و دوربینهای روابط عمومی وجود دارد؟آیا ارتباطی میان پلیمرهای آزمایشگاه با کارشناسان روابط عمومی وجود دارد؟انگار دلم میخواست همان دم رابطه میان سل روم واحد CA و بخش ارتباطات روابط عمومی را بفهمم."