"باید قبول کرد که مرگ همیشه خاکستری نمیپوشد گاهی به رنگ دختران تازه بالغ است.
بهار 5731 دو شعر از محمد خلیلی چیزی در این حوالی،بیصدا گلوگاه را بسته است این کلون بنفش چیزی میان ترعهی تاریک میچرخد، چیزی شبیه سرب ساروج.
بیست و هفتم خرداد 7731 تمام راه را بیصدا میآیم، کوهها را نوشتهام و رودهای عالم را...
بیست و هفتم خرداد 7731 خطابه در تدفین شاعران اورنگ خضرایی فنجانهای قهوه را از میزها برنچینید."