ملخص الجهاز:
"بگذار تن درست بیابم تو را و خود را،کنار دریا.
آن کلبهی سوخته در تلویزیون،از آن ما نیست،اما میتوانست باشد.
تباهی و شکوفاییـ:بگذار به زبانی دیگر بگویم: آن سرباز،در اشتیاق افسانه شدن،به آتش میکشد(بنگر شکوفایی شعلههای سرکش)بام حصیرپوش بیمارستان دشمن را: تکهتکههای تن سوختهی من،گلی شکل گرفته در دستان تو.
شلیککننده،خود،پرپر شده است به این گونه زندگی میکنیم:در گریز از خانهها و مزارع سوخته پنهاهنده به آغوش یکدیگر.
چنانیم ما: بگذار بگذرد این لحظه.
تنهای ما اجسادی،مخاطب جوخهی اعدام، پناهندگان در جستوجوی سرپناهی برای زیستن،میباید عبور کنند از ورطهی این قرن خونین ویران شکوفنده.
عشق من، بگذار به تو بگویم چگونه: با سدت گذاشتن روی کتاب تن-و قسم باد کردن به این پیمان خونین."