ملخص الجهاز:
"» بعد بحث مسافران به اینجا میکشد که در اتوبان اساسا ایستادن وسط خیابان خطرناک است و آن وقت مسافری که روی صندلی جلو نشسته،میگوید: «من چند وقت پیش توی این اتوبان با سرعت تمام زدم به یکی،بعد از ماشین پیاده شدم، هیچکس نبود.
و به این ترتیب همچنانکه کل داستان،دریای آرامی است موجی در دل آن برمیخیزد و در پایان فرومینشیند،هر فصل نیز در انتهای خود خواننده را یه این گمان وامیدارد که همه چیز تمام شد و دوباره میتوان به وضعیت طبیعی قبل از سوار شدن به ماشین دانشجوی اخراجی بازگشت؛و شاید از اساس بر مبنای همین منطق،داستان فصلبندی شده باشد.
اما این روایت یکپارچه تبدیل به بیست فصل شده که هر کدام مدل کوچکی از ساختمان یک داستان کامل هستند و درگیری میان دو عامل(یکی زندگی از قبل پیشبینی شده و دیگری نیروی پیشبینی نشده)را مسالهای ساختاری کردهاند؛یعنی آنکه فصول مختلف«مهمانی تلخ»عبارت از کشمکشی است میان رامین ارژنگ (راوی داستان)و تورج نادری (دانشجوی اخراجی)که در طی آن راوی میخواهد زندگی از قبل برنامهریزی شدهاش را ادامه دهد،اما تورج دائم سعی میکند خود را وارد زندگی رامین کند(یا رامین را به دنبال خود بکشد).
در فصل ششم که قرار است رامین در خانهی تورج یک چای بخورد و عکسهای عقد او را ببیند و بعد تورج او را برساند دم در خانهاش(در تمام طول داستان این دو احتمال بهطور موازی با هم پیش میآیند:الان رامین برمیگردد سر وضعیت عادی قبلش."