داستان ایران : سوار بر ابر الأدب والفن

"داستان ایران:سوار بر ابر (به تصویر صفحه مراجعه شود) ؟محمد جواد خردمند تشک روی تخت‌خواب خسته و چروکیده‌ و له شده بود. مداد چشم به کاغذ سفید دوخته بود و در حسرت نوشتن به انتظار نشسته بود. به‌ پهلو روی تشک دراز کشید. زن با یک فنجان چای و کوله‌باری از نگرانی وارد اتاق شد. شاعر روی تخت- آن‌جا که فرو رفته و له شده بود- نشست. صدای‌ سرفه روی دود سیگار از اتاق بیرون‌ رفت. موریانه‌ها روی کتاب نشسته بودند و نگاه‌شان روی صورت برافروخته شاعر که‌ هم‌چنان سرفه می‌کرد،می‌چرخید. شاعر دست‌هایش را لابه‌لای موهای تنک‌اش‌ فرو برد و به پشت دراز کشید. زن آهسته‌ وارد اتاق شد،فنجان چای را که در کنار مداد نشسته بود،برداشت. مداد تکانی خورد و دوباره به‌ خواب عمیقی فرو رفت. جرقه‌ای شاعر را بلند کرد و سوار بر ابر شد و از پنجره بیرون‌ رفت و همان‌طور که روی ابر دراز کشیده‌ بود."