ملخص الجهاز:
"». شهره یعنی زنم،چند سالی میشود که دست به وسایل اتاق خواب نزده و در اتاق خواب همیشه بسته است.
حلوا توی ماهیتابه روی کابینت است.
کیف پول خالی شدهام را از جیب بغل کتم در آورد و انداخت روی میز عسلی توی اتاق خواب.
بعد از یک سال برگشت و در اتاق خواب را بست، بدون آن که دست به وسایلاش بزند،رفت و توی هال زندگی کرد.
بوی گرد و غبار و صدای نفس سوسکهای بالدار و عنکبوتهای توی تارها کمین کرده و موریانهها را میشنوم.
یاد گرفتم بوی جا به جا شدن هوا را که در اتاق در بسته مانده و کهنه شده توی مشامم پر کنم یا که پوسیدن و ترک خوردن چوبهای تختخواب،کمد یا میز عسلی را بشنوم.
مدتی هم روی تخت دراز میکشد و چشمهایش را میبندد و دوباره بلند میشود و میرود توی هال.
چت شده؟» مادرم،هرازگاهی میزند توی سر خودش و چنگ میاندازد و موهای حنایی رنگاش را از زیر چارقد میکشد بیرون."