ملخص الجهاز:
"یکی از او پرسید: -چرا؟پس تو دیگر نمیمیری؟ تالس در پاسخش گفت: -خب،برای این که هیچ فرقی هم نمیکند!
ستارهشناس و گودال دیوگنس لائهریتوس یکی از روایان نه چندان موثق عهد عتیق حکایت میکند که زمانی تالس به همراه پیرزنی به قصد رصد کردن ستارگان از خانهاش بیرون رفت و در راه توی گودال افتاد.
نویسندگان دیگری که این روایت را نقل کردهاند -که مثلا افلاتون یکی از همانهاست-شایع کردهاند که تالس را زنی پیر مشایعت نمیکرده، بلکه یکی از کلفتهای جوانش همراهش به قصد"رصد کردن ستارگان"همراهش از خانه بیرون زده بوده،و بسیار محتمل است که تالس علاوه بر این دختر جوان،با یکی دیگر از دوستان ستارهشناس بوده،همکارانش چنان غرق در رصد کردن ستارههای آسمان بود که پس از مدتی طولانی متوجه غیاب تالس میشود."