ملخص الجهاز:
"چیزی نمونده بود زیر پام له بشی؟چه پرشی،زکی.
چند بار بهش گفتم:لاله،لاله بیشتر حواست رو جمع کن،مگه به گوشاش فرو رفت.
سرم واسه چی درد گرفته؟نکنه بازم فشارم افتاده؟ انگار از این راه اومده بودم؟آره خودشه.
میشه خواهش کنم اینقدر تکون نخوری؟واسه چی آروم و قرار نداری؟نکنه جات تنگ شده؟یا که حوصلهت سر رفته؟داشت تکون میخورد؟نه، خیال کردم زیر دستم تکون میخوره.
قبل از رسیدم به بیمارستان توی دلش مرده بود.
واسه چی از بغل جنگل نرم؟این طوری زودتر میرسم.
واسه چی یکهو رفتم تو بوتههای تمشک!زنیکه کوری!روز به روز خنگتر،چه خونی از انگشتم میزنه بیرون.
خون،خون،بچه توی دلش مرده بود.
این چه وقت مسافرت بود شاهرخ؟مرد هم اینقدر بیفکر میشه؟نمیشه من نیام؟این هم ساحل،چهخلوت شده؟بهتره کفشامو دربیارم.
چه وولی میخورن؟ واسه چی دیگه تکون نمیخوری،هان؟ چرا دلم درد گرفته؟نکنه...
مگه بچهء لاله توی دلش نمرده بود؟چه خونی ازش...
چند بار بهش گفتم حواست رو جمع کن، مگه به گوشاش میرفت."