ملخص الجهاز:
"صدایش کردم و گفتم: «خواهرم من پاسخ شما را دادم چرا هنوز ایستادهای؟» او سر بلند کرد و اشکهایش را که از شدت سرما گویی یخ بسته بود پاک کرد و با همان صدای لرزان جواب داد:«به فرزندانم چه بگویم،صبح که به طرف زندان میآمدم بچهها میخواستند با من بیایند ولی به علت سردی هوا و ممانعت من،از آمدن منصرف شدند».
ساعت 5 بعد از ظهر سرما شدت بیشتری یافته بود و من همینکه به زندان نزدیک شدم با تعجب فراوان مشاهده کردم که آن زن درحالیکه از شدت سرما در داخل چادر مچاله شده بود باز هم آنجا ایستاده است.
نمیدانستم چه باید بکنم!از طرفی زندانی استحقاق مرخصی نداشت و از سوی دیگر زن و فرزندانش گناهکار نبودند و استقامت و پایداری آن زن در آن سرمای فکرم را به کلی مختل کرده بود، تا ساعت 7/5 بعد از ظهر مشغول امور روزمره بودم و وقتی از زندان خارج شدم با تعجب متوجه شدم که آن زن هنوز ایستاده است."